پارت۸(pure love)
از زبان ا/ت
گفتم: من تورو بیشتر از یه خواهر دوست داشتم
ولی تو...
بعضی که داشتم اجازه ی حرف زدن رو ازم گرفته بود
چشماش می لرزیدن و گفت:ا/ت آبجی جونم بزار برات توضیح بدم
با صدای خیلی بلندی گفتم: چیو میخوای توضیح بدی همه چیزو با چشمای خودم دیدم که
رفتم توی اتاقم و در رو کلید کردم صدای گریه هاش از پشت در میومد ولی مگه منم آدم نبودم؟ من بیشتر از اینا گریه کردم شاید حقشونه که یکم حس منو درک کنن
خودمو مشغول به درس کردم تا فکرش از ذهنم بره
بعد از خوندن درسام ساعتو یه نگاه انداختم ۱۰:۵۹ بود
منم حسابی خسته بودم و خوابیدم به امید اینکه روز بعدش روز بهتری باشه
(روز بعد)
پشت در کلاس وایساده بودم منتظر جونگ کوک بودم دیروز حرف درستی نزدم و میخواستم جمعش کنم با یه گل ظریف و کوچولوی توی دستم منتظرش بودم
بلاخره توی سالن اصلی دیدمش و سریع دوییدم سمتش و گل رو به سمتش گرفتم
با تعجب نگام کرد و گفت: سلام ا/ت(تعجب)
گفتم: سلام جونگ کوک دستم شکست نمیخوای اینو ازم بگیری ؟!
گل رو ازم گرفت و پرسید: داستان چیه؟این گل برای چیه؟
گفتم: بابت حرفی که دیروز زدم عذرمیخوام نمیدونستم ناراحتت می کنم
با این حرفم توی فکر فرو رفت و یهو گفت: آهااا یادم اومد
پوزخندی زد و گفت: بخاطر اونه که برام گل آوردی خانم کوچولو؟
گفتم: اوهوم اینم برای معذرت خواهی
اومد نزدیک تر و گفت: من که اینجوری فکر نمی کنم
پرسیدم: چرا مگه چیه؟
با نگاه عجیبش گفت: مطمئنی برای عذرخواهیه؟این گل برای چیز دیگه ای نیست؟
گفتم: نه چیز دیگه ای نیست
فاصلمون کم بود منم یه گل بهش داده بودم یه نگاه به اطراف انداختم دخترای بیکار مدرسه داشتن سناریو سازی می کردن
"وااااااییییی یعنی میگی اون دوتا با همننن؟؟"
"باور نمیکنم...اولین دختری که به جونگ کوک گل میده"
"یعنی دختره چه رویی داره که بهش اعتراف کرده"
چی میگفتن واسه خودشون من فقط برای عذرخواهی گل داده بودم
یکی از دخترا اومد سمت ما و گفت: میدونم بی ادبیه ولی جونگ کوک چرا وقتی بقیه بهت چیزی میدن پرتشون می کنی اما گلی که ا/ت داده رو نگه میداری؟
مگه ا/ت چه فرقی با بقیه داره؟
یه نگاهی بهش انداختم لبخند دندون نمایی تحویلم داد و گفت:
گفتم: من تورو بیشتر از یه خواهر دوست داشتم
ولی تو...
بعضی که داشتم اجازه ی حرف زدن رو ازم گرفته بود
چشماش می لرزیدن و گفت:ا/ت آبجی جونم بزار برات توضیح بدم
با صدای خیلی بلندی گفتم: چیو میخوای توضیح بدی همه چیزو با چشمای خودم دیدم که
رفتم توی اتاقم و در رو کلید کردم صدای گریه هاش از پشت در میومد ولی مگه منم آدم نبودم؟ من بیشتر از اینا گریه کردم شاید حقشونه که یکم حس منو درک کنن
خودمو مشغول به درس کردم تا فکرش از ذهنم بره
بعد از خوندن درسام ساعتو یه نگاه انداختم ۱۰:۵۹ بود
منم حسابی خسته بودم و خوابیدم به امید اینکه روز بعدش روز بهتری باشه
(روز بعد)
پشت در کلاس وایساده بودم منتظر جونگ کوک بودم دیروز حرف درستی نزدم و میخواستم جمعش کنم با یه گل ظریف و کوچولوی توی دستم منتظرش بودم
بلاخره توی سالن اصلی دیدمش و سریع دوییدم سمتش و گل رو به سمتش گرفتم
با تعجب نگام کرد و گفت: سلام ا/ت(تعجب)
گفتم: سلام جونگ کوک دستم شکست نمیخوای اینو ازم بگیری ؟!
گل رو ازم گرفت و پرسید: داستان چیه؟این گل برای چیه؟
گفتم: بابت حرفی که دیروز زدم عذرمیخوام نمیدونستم ناراحتت می کنم
با این حرفم توی فکر فرو رفت و یهو گفت: آهااا یادم اومد
پوزخندی زد و گفت: بخاطر اونه که برام گل آوردی خانم کوچولو؟
گفتم: اوهوم اینم برای معذرت خواهی
اومد نزدیک تر و گفت: من که اینجوری فکر نمی کنم
پرسیدم: چرا مگه چیه؟
با نگاه عجیبش گفت: مطمئنی برای عذرخواهیه؟این گل برای چیز دیگه ای نیست؟
گفتم: نه چیز دیگه ای نیست
فاصلمون کم بود منم یه گل بهش داده بودم یه نگاه به اطراف انداختم دخترای بیکار مدرسه داشتن سناریو سازی می کردن
"وااااااییییی یعنی میگی اون دوتا با همننن؟؟"
"باور نمیکنم...اولین دختری که به جونگ کوک گل میده"
"یعنی دختره چه رویی داره که بهش اعتراف کرده"
چی میگفتن واسه خودشون من فقط برای عذرخواهی گل داده بودم
یکی از دخترا اومد سمت ما و گفت: میدونم بی ادبیه ولی جونگ کوک چرا وقتی بقیه بهت چیزی میدن پرتشون می کنی اما گلی که ا/ت داده رو نگه میداری؟
مگه ا/ت چه فرقی با بقیه داره؟
یه نگاهی بهش انداختم لبخند دندون نمایی تحویلم داد و گفت:
۱۸.۳k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.