نام فیک = دوست پسر روانی من
نام فیک = دوست پسر روانی من
پارت = ۲
ات : رفتم غداشو گرم کردم و آوردم کم کم دادم بهش که يهو
پرش به ویو جونگکوک
بعد ناهار
کوک : همه گوش کنید بلند صداش تو امارت پیچید ) امروز روزیه که خیلی سالهاست منتظر شیم . امروز قراره انتقاممونو از خوانواده کیم بگیریم کسی که برادر نوزاد من رو کشت ! . توی این ماموریت سربازایی که با من میان قراره کل آدم های امارت رو
بکشین و من من خودم اون بچه رو میکشم همه : ب... بله ارباب
کوک : خیلی خب ... شروع میشه
همه از در امارت رفتن بیرون بجز خدمتکارها چهار نفری هر کدوم یک ماشین سوار شدن و کوک هم پشت یک ماشین نشست با یک خدمتکار که رانندگی کنه حدودا
۳۰۰۰۲۰ تا ماشین بودن
رسیدن همه پیاده شدن
بقیه کارشون رو شروع کردن
کوک به سمت اتاق گوون رفت......
در رو محکم باز گوون : جیغغغغغ
ات : تو کی ... هست..ی؟ (ترس)
کوک : خفه شو تو کدوم خریی
ات : درست حرف بزن عوضی ) داد
کوک : عه که اینطور
دست اون دختره هر زه رو گرفتم خیلی محکم....
ات : ايي .. ولم كن عوضييييي
کوک : جیمینننن )بادیگارد شخصیش)
جيمين : بله قربان
کوک : اون پسر بچه رو ببر به امارت منم خودم این دختره
رو میارم
جيمين : اما شما تنهایی....
کوک : ساکت
گمشو دیگههههه
جیمین : چ... چشم
کوک : توهم با من میای از چونه اش گرفت و سرشو آورد بالا
ات : دست کوکو انداخت .. ولم كننن
کوک : دستشو محکم گرفتم و انداختمش تو ماشین و
سریع به
سمت امارت خودم حرکت کردم
جيمين : ب.. بله
کوک : این دختره رو بندازش تو سیاه چال تا یاد بگیره
دیگه به
من بی احترامی نکنه
پارت = ۲
ات : رفتم غداشو گرم کردم و آوردم کم کم دادم بهش که يهو
پرش به ویو جونگکوک
بعد ناهار
کوک : همه گوش کنید بلند صداش تو امارت پیچید ) امروز روزیه که خیلی سالهاست منتظر شیم . امروز قراره انتقاممونو از خوانواده کیم بگیریم کسی که برادر نوزاد من رو کشت ! . توی این ماموریت سربازایی که با من میان قراره کل آدم های امارت رو
بکشین و من من خودم اون بچه رو میکشم همه : ب... بله ارباب
کوک : خیلی خب ... شروع میشه
همه از در امارت رفتن بیرون بجز خدمتکارها چهار نفری هر کدوم یک ماشین سوار شدن و کوک هم پشت یک ماشین نشست با یک خدمتکار که رانندگی کنه حدودا
۳۰۰۰۲۰ تا ماشین بودن
رسیدن همه پیاده شدن
بقیه کارشون رو شروع کردن
کوک به سمت اتاق گوون رفت......
در رو محکم باز گوون : جیغغغغغ
ات : تو کی ... هست..ی؟ (ترس)
کوک : خفه شو تو کدوم خریی
ات : درست حرف بزن عوضی ) داد
کوک : عه که اینطور
دست اون دختره هر زه رو گرفتم خیلی محکم....
ات : ايي .. ولم كن عوضييييي
کوک : جیمینننن )بادیگارد شخصیش)
جيمين : بله قربان
کوک : اون پسر بچه رو ببر به امارت منم خودم این دختره
رو میارم
جيمين : اما شما تنهایی....
کوک : ساکت
گمشو دیگههههه
جیمین : چ... چشم
کوک : توهم با من میای از چونه اش گرفت و سرشو آورد بالا
ات : دست کوکو انداخت .. ولم كننن
کوک : دستشو محکم گرفتم و انداختمش تو ماشین و
سریع به
سمت امارت خودم حرکت کردم
جيمين : ب.. بله
کوک : این دختره رو بندازش تو سیاه چال تا یاد بگیره
دیگه به
من بی احترامی نکنه
۶.۵k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.