صبح اولین رابطه...
#استری_کیدز #هان #هیونجین #فلیکس #لینو #مینهو #چانگبین #بنگچان #جونگین #سونگمین #سناریو #فیکشن
پلکاتو آهسته از هم فاصله دادی. درد بدی رو زیر دلت و بین پاهات داشتی و اینا همش به خاطر دیشبی بود که...
نگاهی به کنارت کردی، انگار زودتر از تو بیدار شده بود و رفته بود. آهی کشیدی،ملافه سفید رنگی که البته کمی به خاطر دیشب خونی بود رو دور بدن برهنت پیچیدی و وارد حموم شدی. ملافه رو کمی از دور بدنت باز کردی؛ از توی آینه ای داخل حموم بود نگاهی به بدنت کردی... جای کیس مارکای دیشبش حالا دیگه کاملا روی جای جای بدنت مشخص بود.
× آه دیشب خیلی وحشی بودی
÷ از خودت فراموش کردی؟
با شنیدن صداش ترسیدی و به سمتش برگشتی. لرزه ای به بدنت افتاد و بلافاصله بدنتو با اون ملافه پوشوندی.
×چانگبیناااا، ترسیدم!
پوزخندی زد و یک قدم بهت نزدیک شد. ترسیده کمی عقب رفتی و با چشمایی که تعجب و کمی خجالت از توشون پیدا بود بهش نگاه کردی.
÷ بیبی گرل... دیشب که خجالت سَرِت نمیشد؛الان چرا خجالت میکشی هوم؟
سرتو پایین انداختی و همینطور قدمهاتو به سمت عقب برمیداشتی.
÷ ازم میترسی؟
همچنان جوابی ندادی، خنده صدا داری زد و توی یه حرکت براید استایل بغلت کرد که شاکی از حرکتش بهش خیره شدی.
× یااا بزارم زمین
÷ فکرشم نکن
×چانگبینااااا
÷...
× به خدا دیشب به اندازه کافی پاره شدم هااا
پوزخند صدا داری زد.
÷ میدونم بیب میدونم...
درِ شیشه رو به کنار هُل داد و وارد حموم شد.
÷ واسه همینه که الان باید بهت رسیدگی کنم
× م...ن..ظورت...چ...چیه؟
بوسه ای روی گونت گذاشت و با لبخند بهت نگاه کرد.
÷ فقط بزار کارمو بکنم باشه؟
سری تکون دادی. توی وان قرارت داد و اون ملافه رو از دور بدنت باز کرد؛ و تو هم بلافاصله سعی کردی بدنتو با دستات بپوشونی. خنده ای کرد...
÷ ببینم یادت نشده که کسی که دیشب تمام بدنتو کبود کرد من بودم نه؟
چشم غره ای بهش رفتی..
÷ باشه باشه ببخشید!
آب گرم رو برات باز کرد، با برخورد آب به پوست بدنت لرز کوچیکی کردی.
÷ یکم بدنتو آروم کن باشه پرنسس؟ دیشب سخت کار کردی...
گونه هات کمی سرخ شدن.
÷ امروز خونه میمونم؛ پس نگران بقیه کارا نباش، خودم انجامشون میدم...
ملافه خونی رو از روی زمین برداشت.
÷ اینم خودم میشورم.
قدم هاشو به سمت بیرون برداشت ولی قبل از اینکه کاملا از حموم خارج بشه لب زد...
÷ دوستت دارم
لبخندی زدی و نگاهش کردی.
× من بیشتر...
پلکاتو آهسته از هم فاصله دادی. درد بدی رو زیر دلت و بین پاهات داشتی و اینا همش به خاطر دیشبی بود که...
نگاهی به کنارت کردی، انگار زودتر از تو بیدار شده بود و رفته بود. آهی کشیدی،ملافه سفید رنگی که البته کمی به خاطر دیشب خونی بود رو دور بدن برهنت پیچیدی و وارد حموم شدی. ملافه رو کمی از دور بدنت باز کردی؛ از توی آینه ای داخل حموم بود نگاهی به بدنت کردی... جای کیس مارکای دیشبش حالا دیگه کاملا روی جای جای بدنت مشخص بود.
× آه دیشب خیلی وحشی بودی
÷ از خودت فراموش کردی؟
با شنیدن صداش ترسیدی و به سمتش برگشتی. لرزه ای به بدنت افتاد و بلافاصله بدنتو با اون ملافه پوشوندی.
×چانگبیناااا، ترسیدم!
پوزخندی زد و یک قدم بهت نزدیک شد. ترسیده کمی عقب رفتی و با چشمایی که تعجب و کمی خجالت از توشون پیدا بود بهش نگاه کردی.
÷ بیبی گرل... دیشب که خجالت سَرِت نمیشد؛الان چرا خجالت میکشی هوم؟
سرتو پایین انداختی و همینطور قدمهاتو به سمت عقب برمیداشتی.
÷ ازم میترسی؟
همچنان جوابی ندادی، خنده صدا داری زد و توی یه حرکت براید استایل بغلت کرد که شاکی از حرکتش بهش خیره شدی.
× یااا بزارم زمین
÷ فکرشم نکن
×چانگبینااااا
÷...
× به خدا دیشب به اندازه کافی پاره شدم هااا
پوزخند صدا داری زد.
÷ میدونم بیب میدونم...
درِ شیشه رو به کنار هُل داد و وارد حموم شد.
÷ واسه همینه که الان باید بهت رسیدگی کنم
× م...ن..ظورت...چ...چیه؟
بوسه ای روی گونت گذاشت و با لبخند بهت نگاه کرد.
÷ فقط بزار کارمو بکنم باشه؟
سری تکون دادی. توی وان قرارت داد و اون ملافه رو از دور بدنت باز کرد؛ و تو هم بلافاصله سعی کردی بدنتو با دستات بپوشونی. خنده ای کرد...
÷ ببینم یادت نشده که کسی که دیشب تمام بدنتو کبود کرد من بودم نه؟
چشم غره ای بهش رفتی..
÷ باشه باشه ببخشید!
آب گرم رو برات باز کرد، با برخورد آب به پوست بدنت لرز کوچیکی کردی.
÷ یکم بدنتو آروم کن باشه پرنسس؟ دیشب سخت کار کردی...
گونه هات کمی سرخ شدن.
÷ امروز خونه میمونم؛ پس نگران بقیه کارا نباش، خودم انجامشون میدم...
ملافه خونی رو از روی زمین برداشت.
÷ اینم خودم میشورم.
قدم هاشو به سمت بیرون برداشت ولی قبل از اینکه کاملا از حموم خارج بشه لب زد...
÷ دوستت دارم
لبخندی زدی و نگاهش کردی.
× من بیشتر...
۴۴.۸k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.