پارت ۱۸
پارت ۱۸
ویو نامجون
با صداهایی که میشنیدم با وحشت پریدم
عرق سردی رو پیشونیم بود و نفس نفس میزدم...
من...کجام؟ چیشد؟ چه اتفاقی افتاده؟؟
انگاری تو بعدی گیر کردم. نمیدونستم اطرافم چه اتفاقی داره میوفته
تو کافه خودم ، خونه خودم ، رو تخت خودم بودم... اما هیچی نمیفهمیدم
با تقه ای که به در خورد توجه ام جلب در شد
جیمین با قدم های آروم و کوتاه سمتم میومد. هنوزم حالم جا نیومده بود و نفس نداشتم
~ح...حالت خوبه نامجونا؟!(آروم)
سرم رو به نشونه تایید تکون دادم..
~اما... قیافه ات اینو نمیگه(آروم)
+.....خوبم(زیر لب)
دوباره رو تخت دراز کشیدم .
جسمم خسته و روحم آزرده بود ؛ میخواستم بخوابم اما فکر و خیال نمیزاشت
جیمین داشت میرفت که دستش رو گرفتم و نشست
+جیمین؟(آروم)
~بله؟
+...میگی....جین بیاد؟(آروم)
~ج...جین!!؟(آروم و تعجب)
+آره
~ن...نامجونا جین کیه!؟(تعجب)
با حرفش یه لحظه شکه شدم
سیخ رو تخت نشستم و بهش زل زدم
+جین کیه؟؟ جیمین چت شده؟!(بهت)
~ن...نامجون فکر میکنم هنوز...حالت چندان جا نیومده ، بهتره استراحت کنی.(آروم و لبخند)
+چی میگی جیمین!؟ خواهش میکنم بگو جین بیاد پیشم!!
~نامجون! چی داری میگی؟ بابا کسی به اسم جین اینجا نیست.. حتما خیالاتی شدی
+جیمین . چرا چرت میگی؟ واسه چی باید خیالاتی شم؟؟ اون پسر...همه چیه منه ، محاله نباشه
عین دیوونه ها تو خونه میچرخیدم . تلو تلو خور همه جا رو میگشتم ؛ وایستا
اینجا که اصن...یعنی چی؟
بچه ها... زیاد به ذهنتون فشار نیارید
چیزی که فکر میکنید نیست. (:
ویو نامجون
با صداهایی که میشنیدم با وحشت پریدم
عرق سردی رو پیشونیم بود و نفس نفس میزدم...
من...کجام؟ چیشد؟ چه اتفاقی افتاده؟؟
انگاری تو بعدی گیر کردم. نمیدونستم اطرافم چه اتفاقی داره میوفته
تو کافه خودم ، خونه خودم ، رو تخت خودم بودم... اما هیچی نمیفهمیدم
با تقه ای که به در خورد توجه ام جلب در شد
جیمین با قدم های آروم و کوتاه سمتم میومد. هنوزم حالم جا نیومده بود و نفس نداشتم
~ح...حالت خوبه نامجونا؟!(آروم)
سرم رو به نشونه تایید تکون دادم..
~اما... قیافه ات اینو نمیگه(آروم)
+.....خوبم(زیر لب)
دوباره رو تخت دراز کشیدم .
جسمم خسته و روحم آزرده بود ؛ میخواستم بخوابم اما فکر و خیال نمیزاشت
جیمین داشت میرفت که دستش رو گرفتم و نشست
+جیمین؟(آروم)
~بله؟
+...میگی....جین بیاد؟(آروم)
~ج...جین!!؟(آروم و تعجب)
+آره
~ن...نامجونا جین کیه!؟(تعجب)
با حرفش یه لحظه شکه شدم
سیخ رو تخت نشستم و بهش زل زدم
+جین کیه؟؟ جیمین چت شده؟!(بهت)
~ن...نامجون فکر میکنم هنوز...حالت چندان جا نیومده ، بهتره استراحت کنی.(آروم و لبخند)
+چی میگی جیمین!؟ خواهش میکنم بگو جین بیاد پیشم!!
~نامجون! چی داری میگی؟ بابا کسی به اسم جین اینجا نیست.. حتما خیالاتی شدی
+جیمین . چرا چرت میگی؟ واسه چی باید خیالاتی شم؟؟ اون پسر...همه چیه منه ، محاله نباشه
عین دیوونه ها تو خونه میچرخیدم . تلو تلو خور همه جا رو میگشتم ؛ وایستا
اینجا که اصن...یعنی چی؟
بچه ها... زیاد به ذهنتون فشار نیارید
چیزی که فکر میکنید نیست. (:
۲.۷k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.