پارت 3 ( جونگ کوک قلدر مدرسمونه)
کوک : هوففف بفرمایید ( با صدای اروم بیبی گرل)
ا/ت : دهنت رو ببند پدصگ من رو هم اینجوری صدا نکن روانی |:
_______________________
عکس نیمکت اسلاید دوم ( اینجوریه که کوک سمت بیرون و ا/ت داخل و کنار پنجره میشینه)
کوک هیچ وقت به معلم گوش نمیداد ولی امروز چون نمیخواست به ا/ت محل بذاره فقط به معلم نگاه میکرد و گوش میداد ا/ت هم از وقتی که نشسته بود حتی یک بار هم به کوک نگاه نکرده
معلم : خب دیگه نزدیکه زنگه میتونید وسایلتون رو جمع کنید
بچه ها : یهوووو
( کوک کیفش رو همیشه میذاشت روی صندلی بغلی ولی الان مجبور بود بذارتش زیر پاش) کوک خم میشه که کتاب رو بذاره توی کیفش که یهو قلبش بادیدن پاهای کشیده و سفید ا/ت تند تند میزنه چند ثانیه ای به پاهاش خیره میشه که با صدای ا/ت به خودش میاد
ا/ت : مستر جوئن اگه میشه بلند شید میخوام برم بیرون!
سولا و لینا : زود بیا بریم سلف غذا خوری بیرون از کلاس منتظرت هستیم
ا/ت : اهای دور شو دیگه میخوام برم
کوک : خب به من چه من میخوام همین جا بشینم
ا/ت : الان من چه جوری برم بیرون خب! گشنه بابا برو اون ور( لباس کوک رو داره میکشه)
( با اخم مچ دوتا دست ا/ت رو محکم با یه دستش میگیره و اون رو میکشه سمت خودش صورت هاشون خیلی بهم نزدیک بوده یه پوزخند میزنه و لبش رو میاره در گوش ا/ت و زمزمه میکنه)
کوک: باید با این شرایط کنار بیای یا این که جات رو عوض کن
ا/ت : نکه حالا من خیلی دوس دارم کنار یه عوضی بشینم مگه نشنیدی معلم چی گفت ها!؟
اصلا بیخیال تو باید با من کنار بیای اوکی؟
ا/ت میشینه روی پای کوک، کوک هم از تعجب خشکش میزنه بعد ا/ت از اون طرف بلند میشه و میدوه سمت در کلاس
کوک : خنده عصبیی میکنه و میگه : هعیی پس... تو.. یه منحرفی که از من خوشت... میاد و دوست داری خو... خودت رو به من بمالی!؟ ( از تعجب این جوری حرف زد)
ا/ت : برو بابا تقصیر خودت بود چرا سرخ شدی وایی فک کنم تو از من خوشت میاد نه؟
کوک : نهخیرمم من ذره ای هم بهت علاقه ندارم
( اینو در حالی گفت که بلند شد و فت سمت ا/ت اون هم عقب عقب رفت تا این که از پست خورد به میز معلم بین میز و دستای کوک گیر کرده بود از استرس لبش رو گاز گرفت که کوک گفت :
کوک: مگه نشنیدی که گفتم بهت علاقه ندارم پس چرا جوری رفتار میکنی که انگار میخوام ببوسمت؟! ( با پوزخند)
ا/ت : میشه بری کنار توی این وضعیت معذب هستم
کوک : نرم چی؟
ا/ت : وگرنه مجبور میشم بزنمت
کوک : خب؟....... منتظرم بزن دیگه
ا/ت : مشت مشت مشت مشت
ولی انگار که مشت های ریز ا/ت روی سینه های ماهیچه ای کوک هیچ تاثیری نداشت کوک برای اذیت کردن ات هی بهش نزدیک تر میشد تا جایی که دیگه کمر ا/ت به میز چسبیده بود کوک داشت صورتش رو به ا/ت نزدیک میکرد
شرط 25 لایک اگه به شرط نرسید از پارت بعد خبری نیست 👀🍷
ا/ت : دهنت رو ببند پدصگ من رو هم اینجوری صدا نکن روانی |:
_______________________
عکس نیمکت اسلاید دوم ( اینجوریه که کوک سمت بیرون و ا/ت داخل و کنار پنجره میشینه)
کوک هیچ وقت به معلم گوش نمیداد ولی امروز چون نمیخواست به ا/ت محل بذاره فقط به معلم نگاه میکرد و گوش میداد ا/ت هم از وقتی که نشسته بود حتی یک بار هم به کوک نگاه نکرده
معلم : خب دیگه نزدیکه زنگه میتونید وسایلتون رو جمع کنید
بچه ها : یهوووو
( کوک کیفش رو همیشه میذاشت روی صندلی بغلی ولی الان مجبور بود بذارتش زیر پاش) کوک خم میشه که کتاب رو بذاره توی کیفش که یهو قلبش بادیدن پاهای کشیده و سفید ا/ت تند تند میزنه چند ثانیه ای به پاهاش خیره میشه که با صدای ا/ت به خودش میاد
ا/ت : مستر جوئن اگه میشه بلند شید میخوام برم بیرون!
سولا و لینا : زود بیا بریم سلف غذا خوری بیرون از کلاس منتظرت هستیم
ا/ت : اهای دور شو دیگه میخوام برم
کوک : خب به من چه من میخوام همین جا بشینم
ا/ت : الان من چه جوری برم بیرون خب! گشنه بابا برو اون ور( لباس کوک رو داره میکشه)
( با اخم مچ دوتا دست ا/ت رو محکم با یه دستش میگیره و اون رو میکشه سمت خودش صورت هاشون خیلی بهم نزدیک بوده یه پوزخند میزنه و لبش رو میاره در گوش ا/ت و زمزمه میکنه)
کوک: باید با این شرایط کنار بیای یا این که جات رو عوض کن
ا/ت : نکه حالا من خیلی دوس دارم کنار یه عوضی بشینم مگه نشنیدی معلم چی گفت ها!؟
اصلا بیخیال تو باید با من کنار بیای اوکی؟
ا/ت میشینه روی پای کوک، کوک هم از تعجب خشکش میزنه بعد ا/ت از اون طرف بلند میشه و میدوه سمت در کلاس
کوک : خنده عصبیی میکنه و میگه : هعیی پس... تو.. یه منحرفی که از من خوشت... میاد و دوست داری خو... خودت رو به من بمالی!؟ ( از تعجب این جوری حرف زد)
ا/ت : برو بابا تقصیر خودت بود چرا سرخ شدی وایی فک کنم تو از من خوشت میاد نه؟
کوک : نهخیرمم من ذره ای هم بهت علاقه ندارم
( اینو در حالی گفت که بلند شد و فت سمت ا/ت اون هم عقب عقب رفت تا این که از پست خورد به میز معلم بین میز و دستای کوک گیر کرده بود از استرس لبش رو گاز گرفت که کوک گفت :
کوک: مگه نشنیدی که گفتم بهت علاقه ندارم پس چرا جوری رفتار میکنی که انگار میخوام ببوسمت؟! ( با پوزخند)
ا/ت : میشه بری کنار توی این وضعیت معذب هستم
کوک : نرم چی؟
ا/ت : وگرنه مجبور میشم بزنمت
کوک : خب؟....... منتظرم بزن دیگه
ا/ت : مشت مشت مشت مشت
ولی انگار که مشت های ریز ا/ت روی سینه های ماهیچه ای کوک هیچ تاثیری نداشت کوک برای اذیت کردن ات هی بهش نزدیک تر میشد تا جایی که دیگه کمر ا/ت به میز چسبیده بود کوک داشت صورتش رو به ا/ت نزدیک میکرد
شرط 25 لایک اگه به شرط نرسید از پارت بعد خبری نیست 👀🍷
۲۳.۷k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.