پارت۹۸
دیروقت بود و نگهبانا هم رفته بودن...کشون کشون بیرون رفتم و خودمو به خیابون رسوندم.ماشین زیادی ازونجا رد نمیشد و اگر هم رد میشد یه عروس با لباس پر از خونو صورت آشفته رو سوار نمیکرد!
نمیدونم چقدر گذشت که یه تاکسی رو از دور دیدم.رفتم وسط خیابون و راننده با دیدن من یه دفه زد روی ترمز و ماشین با صدای بدی نزدیکم ایستاد.سرشو از پنجره بیرون اورد و با لهجه ی لاتی گفت
بی توجه به حرفش سوار شدم و ادرس دادم
_خانوم چه خبرته؟...
کمی نگاهم کرد و گفت
_از عروسی فرار کردی؟قضیه ناموسیه؟
کلافه و با صدای پر از درد گفتم
_آقا لطفا فقط برو...
به پهلوم نگاه کرد
_باس بری بیمارستان خانوم...حالتون اصلا خوب نیستا!
_آقا برو فقط...
شونه ای بالا انداخت و گفت
_باشه...از ما گوفتن بود...
حرکت کرد و من همش تذکر میدادم که تند تر بره...
وقتی رسیدیم دستبندمو از دستم باز کردم و روی صندلی جلو گذاشتم.بی حرف سریع پیاده شدم.درد پهلوم داشت از پا درم میاورد.
_خانوم این که خیلی زیاده...آی خانوم...
وارد ساختمون شدم.با دیدن در اسانسور به سمتش رفتم و تند تند دکمه رو فشار دادم.
به زور چشمامو باز نگه داشتم...
_میتونی مینو میتونی...
نمیدونم چقدر گذشت که یه تاکسی رو از دور دیدم.رفتم وسط خیابون و راننده با دیدن من یه دفه زد روی ترمز و ماشین با صدای بدی نزدیکم ایستاد.سرشو از پنجره بیرون اورد و با لهجه ی لاتی گفت
بی توجه به حرفش سوار شدم و ادرس دادم
_خانوم چه خبرته؟...
کمی نگاهم کرد و گفت
_از عروسی فرار کردی؟قضیه ناموسیه؟
کلافه و با صدای پر از درد گفتم
_آقا لطفا فقط برو...
به پهلوم نگاه کرد
_باس بری بیمارستان خانوم...حالتون اصلا خوب نیستا!
_آقا برو فقط...
شونه ای بالا انداخت و گفت
_باشه...از ما گوفتن بود...
حرکت کرد و من همش تذکر میدادم که تند تر بره...
وقتی رسیدیم دستبندمو از دستم باز کردم و روی صندلی جلو گذاشتم.بی حرف سریع پیاده شدم.درد پهلوم داشت از پا درم میاورد.
_خانوم این که خیلی زیاده...آی خانوم...
وارد ساختمون شدم.با دیدن در اسانسور به سمتش رفتم و تند تند دکمه رو فشار دادم.
به زور چشمامو باز نگه داشتم...
_میتونی مینو میتونی...
۳.۷k
۱۴ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.