به نام خدا
به نام خدا
.
پاسخهایی بر شبهات پیرامون شهادت صدیقه قدیسه طاهره، ام ابیها، زهرای اطهر سلام الله علیها
.
ادامه قسمت پنجم (5/3)
سوم: تأمّلاتی پیرامون ازدواج
هر چند جمعی تحقّق این ازدواج را پذیرفته اند و از نظر روایتی و تاریخی آن را قبول کرده اند، ولی از نظر درایتی و محتوای خبر، اموری نقل شده است که تأمّل برانگیز است:
.
1. افسانه سرایی و زشتی های خبر
پیرامون ازدواج و مقدمات آن، در کتاب های اهل سنت مطالبی نقل شده است، که بسیار زشت و زننده و دور از شأن یک مسلمان متشرّع است.
نمونه هایی از آن را نقل می کنیم:
الف)ابن عبدالبر در استیعاب نقل می کند: «عمر به علی(علیه السلام)گفت: امّ کلثوم را به همسری من در بیاور، که من می خواهم با این پیوند به کرامتی که احدی به آن نرسیده است، دست یابم!!
علی(علیه السلام) فرمود: من او را به نزد تو می فرستم... امام(علیه السلام) امّ کلثوم را همراه با پارچه ای نزد عمر فرستاد و فرمود از طرف من به او بگو: این پارچه ای است که به تو گفته بودم.
امّ کلثوم نیز پیام امام(علیه السلام) را به عمر رساند.
عمر گفت: به پدرت بگو، من پسندیدم و راضی شدم، خدا از تو راضی باشد! آنگاه عمر دست بر ساق امّ کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد!!
امّ کلثوم گفت: چه می کنی؟ اگر تو خلیفه نبودی، بینی ات را می شکستم! آنگاه نزد پدر برگشت و گفت: مرا نزد پیرمرد بدی فرستادی!».( الاستیعاب، ج 4، ص 1955؛ فراموش نکنید که این سخن از یکی از منابع معروف اهل سنت نقل شده است).
.
.
ب) در نقل دیگری از ابن حجر عسقلانی آمده است که: امّ کلثوم ناراحت شد و خطاب به عمر گفت: اگر تو خلیفه نبودی به چشمت ضربه ای می زدم (آن را کور می کردم!). ( الاصابة، ج 8، ص 465).
.
.
ج) خطیب بغدادی زشت تر از این را در کتاب خود نقل کرده و می نویسد: در پی درخواست عمر، علی(علیه السلام) دخترش را آرایش کرد و او را سوی عمر روانه کرد؛ وقتی که عمر او را دید، برخاست و ساق پایش را گرفت و گفت: به پدرت بگو من پسندیدم (سه بار تکرار کرد). وقتی دختر به نزد پدر آمد، گفت: عمر مرا به سوی خود خواند و هنگامی که برخاستم، ساق پایم را گرفت و گفت: از جانب من به پدرت بگو، من پسندیدم!!( تاریخ بغداد، ج 6، ص 180).
.
راستی این نقل ها چقدر ناخوشایند است! پدری مانند علی (علیه السلام) دخترش را بدین صورت نزد بیگانه ای بفرستد و پس از آنکه دختر، برخورد زشت او را نقل می کند، پدر نیز آرام باشد!!
.
.
آیا این عدّه از علما معتقدند عدالت عمر با چنین حرکاتی همچنان صدمه نمی بیند و سدّ محکم «عدالت صحابه!» با این نوع کارها رخنه ای نمی پذیرد که آن را در کتاب های معروف خود آورده اند؟!
.
.
سبط بن جوزی که این نقل ها را دیده، بسیار برآشفته و می نویسد: «به خدا سوگند این کار قبیح است، حتی اگر آن دختر، کنیزکی بود نیز چنین کاری جایز نبود (چه برسد که او حرّه بود).
سپس می افزاید: به اجماع مسلمانان لمس زن اجنبی جایز نیست، پس چگونه آن را به عمر نسبت می دهند».( تذکرة الخواص، ص 321)
روشن است که چنین نقل هایی را نه شیعیان می پذیرند و نه عالمان منصف و حق جوی اهل سنّت؛ ولی جمعی از جاعلان تاریخ، برای صدمه زدن به چهره قدسی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به این نوع نقل های رکیک روی آورده و پیرامون این ازدواج داستان سرایی ها کرده اند!
.
.
2. سنّ امّ کلثوم به هنگام ازدواج
همان گونه که نقل شد، یعقوبی و طبری سال ازدواج امّ کلثوم با عمر را سال هفدهم هجری دانسته اند.
ابن سعد نیز در طبقات می نویسد: «تزوّجها عمر بن الخطاب و هی جاریة لم تبلغ; عمر با امّ کلثوم ازدواج کرد، در حالی که هنوز امّ کلثوم به سنّ بلوغ نرسیده بود». (طبقات الکبری، ج 8، ص 338).
.
.
ابن جوزی نیز در المنتظم (ج 4، ص 237) می نویسد: عمر در حالی با ام کلثوم ازدواج کرد که وی به سنّ بلوغ نرسیده بود. هر چند ذهبی ولادت او را سال ششم هجری نوشته است (سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 500) و در نتیجه سال هفدهم باید سنّ او 11 سال باشد، ولی با توجه به سخن علی(علیه السلام) که او را کودک دانست و سخن دیگر مورّخان که گفته اند او به سنّ بلوغ نرسیده بود، نقل ذهبی نادرست است و نباید سنّ او به 9 سال (زمان بلوغ دختران) رسیده باشد).
.
.
لذا امّ کلثوم در آن سال، کمتر از نُه سال سن داشت؛ آیا پذیرفتنی است که علی(علیه السلام) دختر هشت ساله خود را ـ با رضایت ـ به نکاح پیرمردی 57 ساله ـ با فاصله سنی حدود 50 سال ـ درآورد؟!! در پاره ای از تواریخ نیز نقل شده است که علی(علیه السلام) در پی درخواست عمر گفت: «إنّها صبیّة; او کودک است».( طبقات الکبری، ج 8 ، ص 339)
آیا با این حال راضی به این ازدواج شد؟ سخت می شود آن را باور کرد!
هر چند فاصله سنّی پیامبر(صلی الله علیه وآله)با برخی ازهمسرانش نیز زیاد بود، ولی می دانیم آنها با افتخار به همسر
.
پاسخهایی بر شبهات پیرامون شهادت صدیقه قدیسه طاهره، ام ابیها، زهرای اطهر سلام الله علیها
.
ادامه قسمت پنجم (5/3)
سوم: تأمّلاتی پیرامون ازدواج
هر چند جمعی تحقّق این ازدواج را پذیرفته اند و از نظر روایتی و تاریخی آن را قبول کرده اند، ولی از نظر درایتی و محتوای خبر، اموری نقل شده است که تأمّل برانگیز است:
.
1. افسانه سرایی و زشتی های خبر
پیرامون ازدواج و مقدمات آن، در کتاب های اهل سنت مطالبی نقل شده است، که بسیار زشت و زننده و دور از شأن یک مسلمان متشرّع است.
نمونه هایی از آن را نقل می کنیم:
الف)ابن عبدالبر در استیعاب نقل می کند: «عمر به علی(علیه السلام)گفت: امّ کلثوم را به همسری من در بیاور، که من می خواهم با این پیوند به کرامتی که احدی به آن نرسیده است، دست یابم!!
علی(علیه السلام) فرمود: من او را به نزد تو می فرستم... امام(علیه السلام) امّ کلثوم را همراه با پارچه ای نزد عمر فرستاد و فرمود از طرف من به او بگو: این پارچه ای است که به تو گفته بودم.
امّ کلثوم نیز پیام امام(علیه السلام) را به عمر رساند.
عمر گفت: به پدرت بگو، من پسندیدم و راضی شدم، خدا از تو راضی باشد! آنگاه عمر دست بر ساق امّ کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد!!
امّ کلثوم گفت: چه می کنی؟ اگر تو خلیفه نبودی، بینی ات را می شکستم! آنگاه نزد پدر برگشت و گفت: مرا نزد پیرمرد بدی فرستادی!».( الاستیعاب، ج 4، ص 1955؛ فراموش نکنید که این سخن از یکی از منابع معروف اهل سنت نقل شده است).
.
.
ب) در نقل دیگری از ابن حجر عسقلانی آمده است که: امّ کلثوم ناراحت شد و خطاب به عمر گفت: اگر تو خلیفه نبودی به چشمت ضربه ای می زدم (آن را کور می کردم!). ( الاصابة، ج 8، ص 465).
.
.
ج) خطیب بغدادی زشت تر از این را در کتاب خود نقل کرده و می نویسد: در پی درخواست عمر، علی(علیه السلام) دخترش را آرایش کرد و او را سوی عمر روانه کرد؛ وقتی که عمر او را دید، برخاست و ساق پایش را گرفت و گفت: به پدرت بگو من پسندیدم (سه بار تکرار کرد). وقتی دختر به نزد پدر آمد، گفت: عمر مرا به سوی خود خواند و هنگامی که برخاستم، ساق پایم را گرفت و گفت: از جانب من به پدرت بگو، من پسندیدم!!( تاریخ بغداد، ج 6، ص 180).
.
راستی این نقل ها چقدر ناخوشایند است! پدری مانند علی (علیه السلام) دخترش را بدین صورت نزد بیگانه ای بفرستد و پس از آنکه دختر، برخورد زشت او را نقل می کند، پدر نیز آرام باشد!!
.
.
آیا این عدّه از علما معتقدند عدالت عمر با چنین حرکاتی همچنان صدمه نمی بیند و سدّ محکم «عدالت صحابه!» با این نوع کارها رخنه ای نمی پذیرد که آن را در کتاب های معروف خود آورده اند؟!
.
.
سبط بن جوزی که این نقل ها را دیده، بسیار برآشفته و می نویسد: «به خدا سوگند این کار قبیح است، حتی اگر آن دختر، کنیزکی بود نیز چنین کاری جایز نبود (چه برسد که او حرّه بود).
سپس می افزاید: به اجماع مسلمانان لمس زن اجنبی جایز نیست، پس چگونه آن را به عمر نسبت می دهند».( تذکرة الخواص، ص 321)
روشن است که چنین نقل هایی را نه شیعیان می پذیرند و نه عالمان منصف و حق جوی اهل سنّت؛ ولی جمعی از جاعلان تاریخ، برای صدمه زدن به چهره قدسی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به این نوع نقل های رکیک روی آورده و پیرامون این ازدواج داستان سرایی ها کرده اند!
.
.
2. سنّ امّ کلثوم به هنگام ازدواج
همان گونه که نقل شد، یعقوبی و طبری سال ازدواج امّ کلثوم با عمر را سال هفدهم هجری دانسته اند.
ابن سعد نیز در طبقات می نویسد: «تزوّجها عمر بن الخطاب و هی جاریة لم تبلغ; عمر با امّ کلثوم ازدواج کرد، در حالی که هنوز امّ کلثوم به سنّ بلوغ نرسیده بود». (طبقات الکبری، ج 8، ص 338).
.
.
ابن جوزی نیز در المنتظم (ج 4، ص 237) می نویسد: عمر در حالی با ام کلثوم ازدواج کرد که وی به سنّ بلوغ نرسیده بود. هر چند ذهبی ولادت او را سال ششم هجری نوشته است (سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 500) و در نتیجه سال هفدهم باید سنّ او 11 سال باشد، ولی با توجه به سخن علی(علیه السلام) که او را کودک دانست و سخن دیگر مورّخان که گفته اند او به سنّ بلوغ نرسیده بود، نقل ذهبی نادرست است و نباید سنّ او به 9 سال (زمان بلوغ دختران) رسیده باشد).
.
.
لذا امّ کلثوم در آن سال، کمتر از نُه سال سن داشت؛ آیا پذیرفتنی است که علی(علیه السلام) دختر هشت ساله خود را ـ با رضایت ـ به نکاح پیرمردی 57 ساله ـ با فاصله سنی حدود 50 سال ـ درآورد؟!! در پاره ای از تواریخ نیز نقل شده است که علی(علیه السلام) در پی درخواست عمر گفت: «إنّها صبیّة; او کودک است».( طبقات الکبری، ج 8 ، ص 339)
آیا با این حال راضی به این ازدواج شد؟ سخت می شود آن را باور کرد!
هر چند فاصله سنّی پیامبر(صلی الله علیه وآله)با برخی ازهمسرانش نیز زیاد بود، ولی می دانیم آنها با افتخار به همسر
۲.۸k
۱۱ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.