پارت7⛩️🌡yummy Blood
فردا صبح:
سونامی: در اتاقم باز شد و تازه یادم اومد که کوک پیشمه و...
دیگه دیر شده بود در اتاق باز شد منم لخت بودم لااقل پتو رو تا بالا کشیدم یه ذره که دقت کردم دیدم که کوک نیست اوفییششش اصن کی رفته بعد دیدم ببینم کودوم خری این ساعت صبح منو از خواب نازم بیدار کرده
سونامی:مامامامامامامااانننننننن چرا بیدارم کردییی
مامان:پاشو جمع کن خودتو لنگه ظهرهههه
سونامی:چییی باشه
(سونامی پت میشه دست و صورتشو میشوره روتین انجام میده و میره پایین صبحونه میخوره و با تمامی خاندانشون سلام میکنه بعدشم لباسشو عوض میکنه و میره بیرون توی دشت ها برای خودش پرواز میکنه و قدم میزنه)
سونامی: داشتم قدم میزدم که با برخورد کردن با چیزه سفتی افتادم زمین تا سرمو اوردم بالا با یه موجود غول پیکره بیشاخ و دم مواجه شدم اره اون یه تیموتی بود همونایی که مامان بابا میگفتن خیلی خطرناکن تا خواستم فرار کنم با دستای گندش بالمو گرفت و بال هام خیلی درد اومد انگار داشت کنده میشد با تمام قدرتم دست و پا زدم که فرار کنم ولی نشد اخرشم یه پری دیگه دید و ولم کرد من با شدت زیادی افتادم روی زمین و از بال هام خونه میومد مجبور شدم تا قصرمون پیاده برم
سونامی:مامانننننن😭😭😭😭😭
مامان: دخترم چی شده واییی بالات داره خونه میاد
سونامی:یه.... یه.. یه تیموتییی....
مامان: ای واااییی برو تو اتاقت تا بیام بالها تو پانسمان کنم
(مامان سونامی بال هاشو پانسمان میکنه و یه گرد خواب طولانی میپاشه روی صورتش و سونامی تا وقتی بال هاش خوب نشه بیدار نمیشه)
کوک ویو:
کوک:امروز اصلا سونامی رو ندیدم خواستم یواشکی برم توی اتاقش ولی هرکاری کردم نتونستم از قدرتم استفاده کنم فکر کنم ملکه پودر محافظ ریخته توی اتاقش مجبور شدم یواشکی به قصر تلپورت کنم و داشتم یواشکی میرفتم سمت اتاقش که صدایی از پشتم اومد وگفت
صدا: میشه بکی یه خوناشام توی قصر ما چیکار میکنههههه(داد)
برگشتم و با ملکه مواجه شدم
کوک:ملکه میدونم الان وقت مناسبی نیست ولی من خیلی دختراتونو دوست دارم اونم منو دوست داره
ملکه:ولی این خلاف قوانینه تو و خاندانت به من و خاندانم مخصوصا دختر نازم صدمه میزنید شما خوناشام ید هیچوقت نمیتونید با پری ها کنار بیاین مطمعن باش اگر یک پری در قصر شما بیاد اصلا اینجور که من دارم باهات رفتار میکنم رفتار نمیکنند باهامون پس سریع از اینجا دور شو و دیگه برنگرد تا نظرم عوض نشده
کوک:اما گوش کنید بزارید فقط ببینمش
ملکه:بیییرررووونننننننن
کوک:ناچار اومدم بیرون خب ملکه حق داشت اون تنها دخترش بود و درباره رفتار خشونت امیز خوناشام با پری ها هم راست میگفت تصمیم گرفتم با پدر و مادرم صحبت کنم تا این کدورت های مسخره رو کنار بزارن
(کوک کلی با پدر و مادرش حرف میزنه و سعی میکنه اونارو راضی کنه پدر و مادرش هم دلشون میخواست این جنگ بین پری ها و خوناشام ها تموم شه اما توی زادشون بود اینجور رفتار برای همین یک سال کامل کوک باهاشون تمرین اروم بودن و خشمگین نشدن کار کرد و الان خوناشام ها ادم های مهربون تر و خیلی بهتری بودن و هر روز گل و شیرینی میفرستادن به قصر پری ها تا بلکه اونا هم کنار بیان ولی انگار حالا ها عوض شده بود پری ها خوناشام و خوناشام ها پری چون پری ها اصلا قبول نمیکردن که کنار بیان و یکسال کامل گذشت و این روال ادامه داشت و سونامی یکسال کامل خواب بود تا یه روز....
ادامه دارد.....
داریم به پارت های پایانی نزدیک میشیم
اسلاید ۲ لباس سونامی بال هاشم که گذاشتم و دیگه تغییر نمیشه داد بال هارو
سونامی: در اتاقم باز شد و تازه یادم اومد که کوک پیشمه و...
دیگه دیر شده بود در اتاق باز شد منم لخت بودم لااقل پتو رو تا بالا کشیدم یه ذره که دقت کردم دیدم که کوک نیست اوفییششش اصن کی رفته بعد دیدم ببینم کودوم خری این ساعت صبح منو از خواب نازم بیدار کرده
سونامی:مامامامامامامااانننننننن چرا بیدارم کردییی
مامان:پاشو جمع کن خودتو لنگه ظهرهههه
سونامی:چییی باشه
(سونامی پت میشه دست و صورتشو میشوره روتین انجام میده و میره پایین صبحونه میخوره و با تمامی خاندانشون سلام میکنه بعدشم لباسشو عوض میکنه و میره بیرون توی دشت ها برای خودش پرواز میکنه و قدم میزنه)
سونامی: داشتم قدم میزدم که با برخورد کردن با چیزه سفتی افتادم زمین تا سرمو اوردم بالا با یه موجود غول پیکره بیشاخ و دم مواجه شدم اره اون یه تیموتی بود همونایی که مامان بابا میگفتن خیلی خطرناکن تا خواستم فرار کنم با دستای گندش بالمو گرفت و بال هام خیلی درد اومد انگار داشت کنده میشد با تمام قدرتم دست و پا زدم که فرار کنم ولی نشد اخرشم یه پری دیگه دید و ولم کرد من با شدت زیادی افتادم روی زمین و از بال هام خونه میومد مجبور شدم تا قصرمون پیاده برم
سونامی:مامانننننن😭😭😭😭😭
مامان: دخترم چی شده واییی بالات داره خونه میاد
سونامی:یه.... یه.. یه تیموتییی....
مامان: ای واااییی برو تو اتاقت تا بیام بالها تو پانسمان کنم
(مامان سونامی بال هاشو پانسمان میکنه و یه گرد خواب طولانی میپاشه روی صورتش و سونامی تا وقتی بال هاش خوب نشه بیدار نمیشه)
کوک ویو:
کوک:امروز اصلا سونامی رو ندیدم خواستم یواشکی برم توی اتاقش ولی هرکاری کردم نتونستم از قدرتم استفاده کنم فکر کنم ملکه پودر محافظ ریخته توی اتاقش مجبور شدم یواشکی به قصر تلپورت کنم و داشتم یواشکی میرفتم سمت اتاقش که صدایی از پشتم اومد وگفت
صدا: میشه بکی یه خوناشام توی قصر ما چیکار میکنههههه(داد)
برگشتم و با ملکه مواجه شدم
کوک:ملکه میدونم الان وقت مناسبی نیست ولی من خیلی دختراتونو دوست دارم اونم منو دوست داره
ملکه:ولی این خلاف قوانینه تو و خاندانت به من و خاندانم مخصوصا دختر نازم صدمه میزنید شما خوناشام ید هیچوقت نمیتونید با پری ها کنار بیاین مطمعن باش اگر یک پری در قصر شما بیاد اصلا اینجور که من دارم باهات رفتار میکنم رفتار نمیکنند باهامون پس سریع از اینجا دور شو و دیگه برنگرد تا نظرم عوض نشده
کوک:اما گوش کنید بزارید فقط ببینمش
ملکه:بیییرررووونننننننن
کوک:ناچار اومدم بیرون خب ملکه حق داشت اون تنها دخترش بود و درباره رفتار خشونت امیز خوناشام با پری ها هم راست میگفت تصمیم گرفتم با پدر و مادرم صحبت کنم تا این کدورت های مسخره رو کنار بزارن
(کوک کلی با پدر و مادرش حرف میزنه و سعی میکنه اونارو راضی کنه پدر و مادرش هم دلشون میخواست این جنگ بین پری ها و خوناشام ها تموم شه اما توی زادشون بود اینجور رفتار برای همین یک سال کامل کوک باهاشون تمرین اروم بودن و خشمگین نشدن کار کرد و الان خوناشام ها ادم های مهربون تر و خیلی بهتری بودن و هر روز گل و شیرینی میفرستادن به قصر پری ها تا بلکه اونا هم کنار بیان ولی انگار حالا ها عوض شده بود پری ها خوناشام و خوناشام ها پری چون پری ها اصلا قبول نمیکردن که کنار بیان و یکسال کامل گذشت و این روال ادامه داشت و سونامی یکسال کامل خواب بود تا یه روز....
ادامه دارد.....
داریم به پارت های پایانی نزدیک میشیم
اسلاید ۲ لباس سونامی بال هاشم که گذاشتم و دیگه تغییر نمیشه داد بال هارو
۴۰.۰k
۰۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.