𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۵ پارت ۲۵
و به قول خودشون به همشون نوتیص میدادم😂😐
همه خیلی دوست داشتنی بهم نگاه میکردن از اونجایی که دوتا ماشین بود درخواست کردم که من رو تنها با یک ماشین ببرن چون نقشه ای داشتم
ا.ت ویو
پسرا اومدن روی صحنه و سوار ماشین ها شدن تا بیان پیش ما تهیونگ تنها سوار یک ماشین شده بود نمیدونم چرا برامم مهم نبود(زر میزنه)
یکم بعدش تهیونگ با ماشین اومد و جلوی ما ینی در اصل من وایستاد
دستشو سمتم دراز کرد و درخواست کرد برم پیشش روی ماشین به دستش با تردید نگاه میکردم
ته_لطفا ا.ت بیا
سوجین_برو ا.ت این ممکنه اخرین بار باشه
_حق با توعه
دستشو گرفتم و به کمکش از روی نرده ها رفتم روی ماشین همه میترسیدن که بیوفتم اما من خیلی ساده رفتم و داخل بغل تهیونگ جای گرفتم ازش جدا شدم ولی دستم تو دستش بود
ته_ارمی ها لطفا توجه کنین....
همه ی ارمی ها ساکت بودن اهنگ ملایمی پخش شد که اهنگ خود تهیونگ بود ص اش کم بود تا حرف های تهیونگ شنیده بشه
ته_ارمیها همتون میدونین من همتون رو خیلی دوست دارم......شما ها زندگی من هستین ولی یک چیزی هست که باید همتون بدونین.....
دست منو سفت تر گرفت و تو چشام نگاه کرد
ته_یک نفر هست که خیلی عاشقشم
و اون فرد شخص رو به رومه
ارمی ها نگاهشون سمت من کشیده شد میتونستم بفهمم که چقدر دارن منو نفرین میکنن
ته_لطفا....لطفا درک کنین که این عشق منه لطفا با سرو صداتون بهم بگین که موافقین من که عاشق شدم
یهو کل محوطه با صدای ارمی ها پر شد همه ی ارمی ها جیغ میزدن و انگار خوشحال بودن
قطره اشکی از چشمم چکید شد و روی گونم سر خورد و افتاد روی دست تهیونگ......نگاهش سمت دستش رفت و بعد به چشای اشکیم زل زد
_ {کاش این کارو در حقم نمیکردی تا این اتفاق قشنگ ترین اتفاق زندگیم میشد}
(وقتی اینجوری متن رو مینویسم و کنارش {} اینارو میزارم ینی که اون فرد اون حرف داخل پرانتز رو داره تو دلش میگه پس اشتباه نکنین(: )
_ببخشید ولی من نمیتونم ته....
دستشو رها کردم و از روی پله ها پایین رفتم نتونستم جلوی گریم رو نگه دارم سریع بشدت از پله ها پایین رفتم انقد حالم بد بود که حتی پام پیچ خورد و افتادم پام زخم شد
ته_ا.تتتتتتت نرو لطفا
میتونستم بغض پشت صداشو بشنوم دلم شکسته بود حالم خراب بود به بدبختی بلند شدم و رفتم از استادیوم بیرون بارون شدیدی راه افتاد کلاه سویشرتمو انداختم رو سرم ماسکمو برداشتم اما بازم با این حال چند نفر اومدن سراغم امضا گرفتن و عکس انداختن باهام و بعدش رفتن توی اون حال این خیلی خوشحال کننده بود که بالاحره میشناسنم بایدم بشناسن دو ساله که از شروع کارم میگذره تا اینجا سه تا البوم و یک تک البوم منتشر کردم
گذشته از اینجا داشتم کنار خیابون راه میرفتم هنوز نزدیک استادیوم بودم که صدای اهنگ پسرا معلوم بود...........
همه خیلی دوست داشتنی بهم نگاه میکردن از اونجایی که دوتا ماشین بود درخواست کردم که من رو تنها با یک ماشین ببرن چون نقشه ای داشتم
ا.ت ویو
پسرا اومدن روی صحنه و سوار ماشین ها شدن تا بیان پیش ما تهیونگ تنها سوار یک ماشین شده بود نمیدونم چرا برامم مهم نبود(زر میزنه)
یکم بعدش تهیونگ با ماشین اومد و جلوی ما ینی در اصل من وایستاد
دستشو سمتم دراز کرد و درخواست کرد برم پیشش روی ماشین به دستش با تردید نگاه میکردم
ته_لطفا ا.ت بیا
سوجین_برو ا.ت این ممکنه اخرین بار باشه
_حق با توعه
دستشو گرفتم و به کمکش از روی نرده ها رفتم روی ماشین همه میترسیدن که بیوفتم اما من خیلی ساده رفتم و داخل بغل تهیونگ جای گرفتم ازش جدا شدم ولی دستم تو دستش بود
ته_ارمی ها لطفا توجه کنین....
همه ی ارمی ها ساکت بودن اهنگ ملایمی پخش شد که اهنگ خود تهیونگ بود ص اش کم بود تا حرف های تهیونگ شنیده بشه
ته_ارمیها همتون میدونین من همتون رو خیلی دوست دارم......شما ها زندگی من هستین ولی یک چیزی هست که باید همتون بدونین.....
دست منو سفت تر گرفت و تو چشام نگاه کرد
ته_یک نفر هست که خیلی عاشقشم
و اون فرد شخص رو به رومه
ارمی ها نگاهشون سمت من کشیده شد میتونستم بفهمم که چقدر دارن منو نفرین میکنن
ته_لطفا....لطفا درک کنین که این عشق منه لطفا با سرو صداتون بهم بگین که موافقین من که عاشق شدم
یهو کل محوطه با صدای ارمی ها پر شد همه ی ارمی ها جیغ میزدن و انگار خوشحال بودن
قطره اشکی از چشمم چکید شد و روی گونم سر خورد و افتاد روی دست تهیونگ......نگاهش سمت دستش رفت و بعد به چشای اشکیم زل زد
_ {کاش این کارو در حقم نمیکردی تا این اتفاق قشنگ ترین اتفاق زندگیم میشد}
(وقتی اینجوری متن رو مینویسم و کنارش {} اینارو میزارم ینی که اون فرد اون حرف داخل پرانتز رو داره تو دلش میگه پس اشتباه نکنین(: )
_ببخشید ولی من نمیتونم ته....
دستشو رها کردم و از روی پله ها پایین رفتم نتونستم جلوی گریم رو نگه دارم سریع بشدت از پله ها پایین رفتم انقد حالم بد بود که حتی پام پیچ خورد و افتادم پام زخم شد
ته_ا.تتتتتتت نرو لطفا
میتونستم بغض پشت صداشو بشنوم دلم شکسته بود حالم خراب بود به بدبختی بلند شدم و رفتم از استادیوم بیرون بارون شدیدی راه افتاد کلاه سویشرتمو انداختم رو سرم ماسکمو برداشتم اما بازم با این حال چند نفر اومدن سراغم امضا گرفتن و عکس انداختن باهام و بعدش رفتن توی اون حال این خیلی خوشحال کننده بود که بالاحره میشناسنم بایدم بشناسن دو ساله که از شروع کارم میگذره تا اینجا سه تا البوم و یک تک البوم منتشر کردم
گذشته از اینجا داشتم کنار خیابون راه میرفتم هنوز نزدیک استادیوم بودم که صدای اهنگ پسرا معلوم بود...........
۳۷.۷k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.