اوتاکو هاس خوشبخت پارت ۶
اوتاکو هاس خوشبخت پارت ۶
آسا:پیس پیس...چی شد؟(آروم)
کانو:اون منو به فستیوال دعوت کرد و گفت باهام بیا...اون منو به فستیوال دعوت کرد و گفت باهام بیا...(شک و تکرار پشت هم)
آسا:هوی...دایجوبو؟چتههههه؟
کانو:(جیغ)عرررر خیلی خوشحالممممممممممممممم عرررررررررر
آسا:خعلههههه خبببببب آروووووووووووووووم!!!!!!!!!!!!
کانو:دان دان دان دان...وای...وای نه...وای نههههههه حالا چی بپوشممممممممممم(استرسسسسسس)
آسا:اووووم فک کنم باید بریم خرید.
کانو:مگه پول داریم؟
آسا:خیر سرمون تو کافه کار میکنیم بعد میپرسی پول نداریم؟
کانو:حیح
پرش به زمانی که رفتن خرید
آسا:نه خیلی جلفه
نههههه شبیه پیر زنا میشی
آخه این چیه خیر سرت کراشته بعد اینو میخوای بپوشی؟
آخه مگه مجلس ختمه این چیههههه؟
بعد از ۱ ساعتو نیم
آسا:آها دقیقا این همینیه که مناسبته
کانو:بالاخرهههه بعد یک ساعتتتت(نفس نفس زدن)
پرش زمانی به فردا
ویو کانو
منتظر چیفویو بودم که آسا برگشت دوباره سخنرانیشو شروع کرد
آسا:ببین منو زیاد پر حرفی نکن...زیاد نخور که بگه واه واه چه دختر شکموییه...خیلی مظلوم و دخترونه رفتار کن...اونجا بهت سفارش نکنمااااا!!
کانو:خعله خ...وایسا ببینم چی!توهم مگه میخوای بیای!!
آسا:فک میکنی برای چی باهات اومدم خرید و چرا دوتا کیمونو هم برای خودم گرفتم؟؟!
کانو:خعله خب باشه ولی دور بر ما نیایاااا
آسا:خعله خب باشه
ویو کانو
هوووف آبرومو فقط نبره امشب...تیشششش،چیفویو چرا نیومددددد از استرس دارم میمیرممممم
صبر کنننننن
کانو:اسا امشب فستوال فستیوال شبی بود که دراکن چاقو میخورهههههه
آسا:پیس پیس...چی شد؟(آروم)
کانو:اون منو به فستیوال دعوت کرد و گفت باهام بیا...اون منو به فستیوال دعوت کرد و گفت باهام بیا...(شک و تکرار پشت هم)
آسا:هوی...دایجوبو؟چتههههه؟
کانو:(جیغ)عرررر خیلی خوشحالممممممممممممممم عرررررررررر
آسا:خعلههههه خبببببب آروووووووووووووووم!!!!!!!!!!!!
کانو:دان دان دان دان...وای...وای نه...وای نههههههه حالا چی بپوشممممممممممم(استرسسسسسس)
آسا:اووووم فک کنم باید بریم خرید.
کانو:مگه پول داریم؟
آسا:خیر سرمون تو کافه کار میکنیم بعد میپرسی پول نداریم؟
کانو:حیح
پرش به زمانی که رفتن خرید
آسا:نه خیلی جلفه
نههههه شبیه پیر زنا میشی
آخه این چیه خیر سرت کراشته بعد اینو میخوای بپوشی؟
آخه مگه مجلس ختمه این چیههههه؟
بعد از ۱ ساعتو نیم
آسا:آها دقیقا این همینیه که مناسبته
کانو:بالاخرهههه بعد یک ساعتتتت(نفس نفس زدن)
پرش زمانی به فردا
ویو کانو
منتظر چیفویو بودم که آسا برگشت دوباره سخنرانیشو شروع کرد
آسا:ببین منو زیاد پر حرفی نکن...زیاد نخور که بگه واه واه چه دختر شکموییه...خیلی مظلوم و دخترونه رفتار کن...اونجا بهت سفارش نکنمااااا!!
کانو:خعله خ...وایسا ببینم چی!توهم مگه میخوای بیای!!
آسا:فک میکنی برای چی باهات اومدم خرید و چرا دوتا کیمونو هم برای خودم گرفتم؟؟!
کانو:خعله خب باشه ولی دور بر ما نیایاااا
آسا:خعله خب باشه
ویو کانو
هوووف آبرومو فقط نبره امشب...تیشششش،چیفویو چرا نیومددددد از استرس دارم میمیرممممم
صبر کنننننن
کانو:اسا امشب فستوال فستیوال شبی بود که دراکن چاقو میخورهههههه
۲.۵k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.