متن نامه عمر خلیفه
#متن_نامه_عمر_خلیفه
#ثانی_به_معاویه👹
🔷 همانا از ستاره ی بنی هاشم نوری برخاست که پرتوی آن درخشنده و دانش آن یاری کننده بود 🍁
🔹 و تمام نیروی آن، کسی بود که حیدر نامیده شد و داماد محمد گردید و همسرش زنی بود که او را سرور زنان جهان قرار دادند و فاطمه نامیدند 🍁
🔹 من به کنار خانه ی علی و فاطمه و دو پسرشان حسن و حسین و دو دخترشان زینب و ام کلثوم و کنیزی که به فضه خوانده می شد رفتم ، در حالی که خالد بن ولید و قنفذ و گروهی از طرفداران خاص ما همراه من بودند و در خانه را به شدت کوبیدم...🍁😔
🔷 کنیز خانه مرا جواب داد. گفتم به علی بگو سخنان بیهوده را رها کن و به خودت در طمع خلافت فشار نیاور. بدان که امر خلافت از آن تو نیست، امر خلافت از برای کسی است که مسلمانان او را برگزیدند و برآن اجتماع کردند. به خدای لات و عزی قسم اگر مسأله ی تعیین خلافت به ابوبکر واگذار می شد، بی تردید موفق به رساندن خود به خلافت نمی شد
🔹 ولی من برای او سینه ام را جلو انداختم و چشمانم را درشت کردم و به قبیله نزار و قحطان گفتم خلافت جز در قریش نخواهد بود 🍁
🔹تا وقتی که از خداوند اطاعت می کنند از آنان اطاعت کنید و این سخن را بدان جهت گفتم که دیدم پسر ابوطالب خواهان خلافت شده و به خون هایی که در جنگ ها و غزوات محمد از کفار و مشرکان ریخته استناد می کند و قرض های او را که هشتاد هزار درهم بود، ادا کرده و به وعده های او جامه عمل پوشیده و قرآن را جمع آوری نموده و بر ظاهر و باطنش حکم می کند و هم چنین به سبب گفتار مهاجرین و انصار که وقتی به آنان گفتم امامت در قریش خواهد بود...🍁
ادامه پست بعد...
#ثانی_به_معاویه👹
🔷 همانا از ستاره ی بنی هاشم نوری برخاست که پرتوی آن درخشنده و دانش آن یاری کننده بود 🍁
🔹 و تمام نیروی آن، کسی بود که حیدر نامیده شد و داماد محمد گردید و همسرش زنی بود که او را سرور زنان جهان قرار دادند و فاطمه نامیدند 🍁
🔹 من به کنار خانه ی علی و فاطمه و دو پسرشان حسن و حسین و دو دخترشان زینب و ام کلثوم و کنیزی که به فضه خوانده می شد رفتم ، در حالی که خالد بن ولید و قنفذ و گروهی از طرفداران خاص ما همراه من بودند و در خانه را به شدت کوبیدم...🍁😔
🔷 کنیز خانه مرا جواب داد. گفتم به علی بگو سخنان بیهوده را رها کن و به خودت در طمع خلافت فشار نیاور. بدان که امر خلافت از آن تو نیست، امر خلافت از برای کسی است که مسلمانان او را برگزیدند و برآن اجتماع کردند. به خدای لات و عزی قسم اگر مسأله ی تعیین خلافت به ابوبکر واگذار می شد، بی تردید موفق به رساندن خود به خلافت نمی شد
🔹 ولی من برای او سینه ام را جلو انداختم و چشمانم را درشت کردم و به قبیله نزار و قحطان گفتم خلافت جز در قریش نخواهد بود 🍁
🔹تا وقتی که از خداوند اطاعت می کنند از آنان اطاعت کنید و این سخن را بدان جهت گفتم که دیدم پسر ابوطالب خواهان خلافت شده و به خون هایی که در جنگ ها و غزوات محمد از کفار و مشرکان ریخته استناد می کند و قرض های او را که هشتاد هزار درهم بود، ادا کرده و به وعده های او جامه عمل پوشیده و قرآن را جمع آوری نموده و بر ظاهر و باطنش حکم می کند و هم چنین به سبب گفتار مهاجرین و انصار که وقتی به آنان گفتم امامت در قریش خواهد بود...🍁
ادامه پست بعد...
۱.۸k
۲۸ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.