وقتی پسر عموت نامزدته و برات قلدری میکنه
پارت :آخر
وقتی پسر عموت نامزدته و برات قلدری میکنه .....
ولی هیسونگ بی توجه به حرف های وایولت لب هایش را گذاشت روی لب های وایولت و مک زد چند ثانیه وایولت با شوک به هسیونگ نگاه میکرد که داشت چطوری لب هایش را می بوسید تلاش کرد خودش رو عقب بکشه ولی هیسونگ با دستش سر وایولت را گرفت تا تکون نخوره ....
همان طور که وایولت رو می بوسید دست هایش را روی رون پاهای لخت وایولت میکشید کمی دستش وایولت وایولت رو بلند کردو گذاشت روی اوپن و دوباره شروع به بوسیدنش کرد همزمان که لب هایش را می بوسید دستش را روی سینه های وایولت گذاشت و فشار آرومی داد وایولت محکم هسیونگ رو هول داد ولی فقط کمی ازش فاصله گرفت حتا لب هایش هم از لب های وایولت جدا نشد ....
+صبح+
با نوری که به چشمت خورد آروم چشمات رو باز کردی چند لحظه همین طور دراز کشیده بودی به دور ورت نگاه کردی تازه متوجه وضعیت شدی زود تو جان نشستی که دیدی هسیونگ کنارت خوابیده وقتی به خودت نگاه کردی کل بدنت برهنه بود تازه یادت آمد دیشب هسیونگ چه غلطی کرد ...
پتو رو کشیدی روی بدنت تا مشخص نباشه به خودت نگاه کردی گردنت و سینه های کبود بود شکمت هم کمی درد داشت ...
دلت می خواست گریه کنی وقتی دیدی هسیونگ آنقدر آروم کنارت خوابیده بیشتر حالت بد شد چطور بعد اون کاری که کردانقدر آروم گرفته خوابیده؟!
هیسونگ کمی تو جاش تکون خورد فهمیدی داره بیدارمیشع زود دوباره دراز کشید و خودت رو به خواب زدی هیسونگ چشماش رو باز کرد و نگاهی به کنارش انداخت با دیدن وایولت لبخندی زد به سمتش برگشت دستش را دور کمر وایولت حلقه کرد و او را به خودش چسپوند کنی به وایولت زل زده بود به به حرف آمد ....
" چشماتو باز من میدونم بیداری "
بیا این حرفشجا خوردی ولی چشماتو باز نکردی و خودت رو زدی به اون راه که مثلا خوابی تک خندای کرد و بوسه کوچیک رو لبات گذاشت که باعث شد چشمات رو باز کنی ...
" پس بیداری "
دختر با شرم سرش را پایین گرفت و زیر لب هومی گفت ...نمی تونست به چشمای پسر نگاه کنه هر بار که صداش رو میشندید یا نگاهش میکرد خجالت می کشید ...
" ببینم بیبی درد که نداری داری؟!"
" نه "
" مطمهنی؟!"
وایولت سرش را به نشانه مثبت تکون داد ولی هسیونگ میدونست که حالان شکمش خیلی درد میکنه و حالش بده
دختر به حرف آمد ..
" چرا اون کارو کردی "
پسر نیشخندی زد و گفت
"کدوم کار "
"همون دیگه"
"ها منظورت سکس دیشبه؟! بهت خوشگذاشت به من که خیلی خوش گذاشت "
" چرا اون کارو کردی "
هیسونگ سرش رو دوباره به وایولت نزدیک کرد دختر می خواست بدونه چرا اون کارو کرده پس اونم جوابش رو داد
" چون دوستت دارم من عاشقتم "
{پایان}
وقتی پسر عموت نامزدته و برات قلدری میکنه .....
ولی هیسونگ بی توجه به حرف های وایولت لب هایش را گذاشت روی لب های وایولت و مک زد چند ثانیه وایولت با شوک به هسیونگ نگاه میکرد که داشت چطوری لب هایش را می بوسید تلاش کرد خودش رو عقب بکشه ولی هیسونگ با دستش سر وایولت را گرفت تا تکون نخوره ....
همان طور که وایولت رو می بوسید دست هایش را روی رون پاهای لخت وایولت میکشید کمی دستش وایولت وایولت رو بلند کردو گذاشت روی اوپن و دوباره شروع به بوسیدنش کرد همزمان که لب هایش را می بوسید دستش را روی سینه های وایولت گذاشت و فشار آرومی داد وایولت محکم هسیونگ رو هول داد ولی فقط کمی ازش فاصله گرفت حتا لب هایش هم از لب های وایولت جدا نشد ....
+صبح+
با نوری که به چشمت خورد آروم چشمات رو باز کردی چند لحظه همین طور دراز کشیده بودی به دور ورت نگاه کردی تازه متوجه وضعیت شدی زود تو جان نشستی که دیدی هسیونگ کنارت خوابیده وقتی به خودت نگاه کردی کل بدنت برهنه بود تازه یادت آمد دیشب هسیونگ چه غلطی کرد ...
پتو رو کشیدی روی بدنت تا مشخص نباشه به خودت نگاه کردی گردنت و سینه های کبود بود شکمت هم کمی درد داشت ...
دلت می خواست گریه کنی وقتی دیدی هسیونگ آنقدر آروم کنارت خوابیده بیشتر حالت بد شد چطور بعد اون کاری که کردانقدر آروم گرفته خوابیده؟!
هیسونگ کمی تو جاش تکون خورد فهمیدی داره بیدارمیشع زود دوباره دراز کشید و خودت رو به خواب زدی هیسونگ چشماش رو باز کرد و نگاهی به کنارش انداخت با دیدن وایولت لبخندی زد به سمتش برگشت دستش را دور کمر وایولت حلقه کرد و او را به خودش چسپوند کنی به وایولت زل زده بود به به حرف آمد ....
" چشماتو باز من میدونم بیداری "
بیا این حرفشجا خوردی ولی چشماتو باز نکردی و خودت رو زدی به اون راه که مثلا خوابی تک خندای کرد و بوسه کوچیک رو لبات گذاشت که باعث شد چشمات رو باز کنی ...
" پس بیداری "
دختر با شرم سرش را پایین گرفت و زیر لب هومی گفت ...نمی تونست به چشمای پسر نگاه کنه هر بار که صداش رو میشندید یا نگاهش میکرد خجالت می کشید ...
" ببینم بیبی درد که نداری داری؟!"
" نه "
" مطمهنی؟!"
وایولت سرش را به نشانه مثبت تکون داد ولی هسیونگ میدونست که حالان شکمش خیلی درد میکنه و حالش بده
دختر به حرف آمد ..
" چرا اون کارو کردی "
پسر نیشخندی زد و گفت
"کدوم کار "
"همون دیگه"
"ها منظورت سکس دیشبه؟! بهت خوشگذاشت به من که خیلی خوش گذاشت "
" چرا اون کارو کردی "
هیسونگ سرش رو دوباره به وایولت نزدیک کرد دختر می خواست بدونه چرا اون کارو کرده پس اونم جوابش رو داد
" چون دوستت دارم من عاشقتم "
{پایان}
۴.۵k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.