پارت سه( فصل دو)

رفتیم حیاط و روی دوتا صندلی نشستیم

_خب بپرس تا بگم
+ دفترمو اوردم و گفتم خببب
اول اسم و فامیلی بعد سن بعد خانواده بعد شغل (در همین حین گوشیم هم رو ضبط بود)و اهان اینکه منو تا چه حدی میشناسین
_اسمم کیم تهیونگه ۲۷ سالمه شغلم که مافیاس و.... و در اخر تورو فقط اسمتو میدونم سنتو شغلتو و داستان زندگیتو همه چی درمورد من رو بهم گفت از جاش بلند شد و نزدیکترم شد اومد ونشست کنار نزدیکم شد میتونسم نفس زدناش رو حس کنم
گفت: و در اخر پلیس کوچولو گوشیت رو بده من
گوشیم رو دادم که انداخت تو استخر

+عوضی چیکار کردی
_برات یه گوشی جدید خریدم با یه سیم کارت جدید
+گفتم هه گوشیم زد ابه رفت تو استخر و گوشیم رو در اورد و زد به زمین گه گوشیم تکه تکه شد
_ :ولی الان نیست
+:مگه من پلیس نیست مگه برات خطرناک نیستم چرا منو نمیکشی هان؟
_من به اموالم صدمه نمیزنم
+یهسیلی بهش زدم که براید استایل بغلم کرد ولی با یه حرکت از بغلش اومد بیرون و گفتم من مال خودم هستم و اینو بدون یه روزی اینو تو زندان هم بهت میگم اقای کیم
_هه میبینیم ولی اینو بدون من هرکاری رو بخوام میکنم