{عشق کیوت}💙
{عشق کیوت}💙
₽1
از زبان آ.ت
با صدای آلارم گوشیم از خوای بیدار شدم بلند شدم رو تخت نشستم پنج دیقه همینجوری نشستم تا ویندوزم بیاد بالا امروز روز تعطیل بود قرار بود بت بچه ها بریم بیرون خرید بلند شدم کارای لازمو انجام دادم و ی هودی سفید با ی شلوار لی چسبان و ی کتونی سفید پوشیدم و موهای بلندمو شونه زدمو ریختم دورم و چتریامم ریختم جلو چشام و ی آرایش مولایم کردم و گوشیمو ورداشتم و رفتم پایین
آ.ت: سسسسسسلاااام
اجوما: سلام دخترم خوب خوابیدی دیشب
آ.ت: عالی بود
اجوما بعد از مرگ مادر آ.ت ، ا.ت رو بزرگ کرده
آ.ت: اجوما بابا کجاست
اجوما: تو اتاق کارشه
آ.ت: باشه دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود (داشت صبونه میخورد طی این مکالمه)
رفتم بالا و دوتا تقه به در زدم ک با اجازه پدرم رفتم تو
آ.ت:سلام بابایی
پ آ.ت: سلام بر دختر خوشگلم چطوری
آ.ت: موتوری ( کلا خیلی شوخه😂)
پ آ.ت: خوب بگو ببینم چی میخوای ی سری به ما زدی
آ.ت: یااااااا بابا من همیشه به تو سر میزنم
پ آ.ت: باشه حالا بگو چی میخوای ( خنده)
آ.ت: بابا جونمم میشه امروز با لینا اینا بریم فروشگاه
پ آ.ت: فقط با لینا؟
آ.ت: ن چند تا از دوستامون هستن
پ آ.ت: عاااا باشه فقط مراقب باش نگهبان با خودت ببر و با ماشین برو
آ.ت: اخخخ من ک یدونه بابا بیشتر ندارم
آ.ت باباشو بوس کردو از اتاق اومد بیرون
از زبان آ.ت
ببخشید یادم رف خودمو معرفی کنم من کیم آ.ت هستم دختر یک مافیا ی خوب ( منظورش اینکه باباش آنچنان کارای خلاف نمیکنه در حد آدم کشی نیس) من ۱۶ سالمه و مادرم رو از دست دادم تا الان ک خدارو شکر زندگی خوبی داشتم الانم دارم با دخترا میرم خرید ( دوستاش لینا و جیسان و جاندی) ...........
سلللللاااااام سلام من دوباره با ی فیک جدید و بسیار زیبا اومدم خودمم خیلی زوق دارم براش ببخشید ی زره دیر شد ولی گفته بودم جبران میکنم و اینکه خیلی دلم براتون تنگ شده بود بوز💙
₽1
از زبان آ.ت
با صدای آلارم گوشیم از خوای بیدار شدم بلند شدم رو تخت نشستم پنج دیقه همینجوری نشستم تا ویندوزم بیاد بالا امروز روز تعطیل بود قرار بود بت بچه ها بریم بیرون خرید بلند شدم کارای لازمو انجام دادم و ی هودی سفید با ی شلوار لی چسبان و ی کتونی سفید پوشیدم و موهای بلندمو شونه زدمو ریختم دورم و چتریامم ریختم جلو چشام و ی آرایش مولایم کردم و گوشیمو ورداشتم و رفتم پایین
آ.ت: سسسسسسلاااام
اجوما: سلام دخترم خوب خوابیدی دیشب
آ.ت: عالی بود
اجوما بعد از مرگ مادر آ.ت ، ا.ت رو بزرگ کرده
آ.ت: اجوما بابا کجاست
اجوما: تو اتاق کارشه
آ.ت: باشه دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود (داشت صبونه میخورد طی این مکالمه)
رفتم بالا و دوتا تقه به در زدم ک با اجازه پدرم رفتم تو
آ.ت:سلام بابایی
پ آ.ت: سلام بر دختر خوشگلم چطوری
آ.ت: موتوری ( کلا خیلی شوخه😂)
پ آ.ت: خوب بگو ببینم چی میخوای ی سری به ما زدی
آ.ت: یااااااا بابا من همیشه به تو سر میزنم
پ آ.ت: باشه حالا بگو چی میخوای ( خنده)
آ.ت: بابا جونمم میشه امروز با لینا اینا بریم فروشگاه
پ آ.ت: فقط با لینا؟
آ.ت: ن چند تا از دوستامون هستن
پ آ.ت: عاااا باشه فقط مراقب باش نگهبان با خودت ببر و با ماشین برو
آ.ت: اخخخ من ک یدونه بابا بیشتر ندارم
آ.ت باباشو بوس کردو از اتاق اومد بیرون
از زبان آ.ت
ببخشید یادم رف خودمو معرفی کنم من کیم آ.ت هستم دختر یک مافیا ی خوب ( منظورش اینکه باباش آنچنان کارای خلاف نمیکنه در حد آدم کشی نیس) من ۱۶ سالمه و مادرم رو از دست دادم تا الان ک خدارو شکر زندگی خوبی داشتم الانم دارم با دخترا میرم خرید ( دوستاش لینا و جیسان و جاندی) ...........
سلللللاااااام سلام من دوباره با ی فیک جدید و بسیار زیبا اومدم خودمم خیلی زوق دارم براش ببخشید ی زره دیر شد ولی گفته بودم جبران میکنم و اینکه خیلی دلم براتون تنگ شده بود بوز💙
۴.۸k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.