کوئین مافیا پارت32
گوشم درد بدی گرف نگا کردم دیدم نامی تو اون دستش گوش کوکه این دستش گوش منه
نامی: خب خب منو میترسونید
کوک: تو خودت ترسویی نیاز نیست ما بترسونیمت😂
نامی محکم تر گوشمونو کشید
هانا: یاااااا حرومزاده اخه تو خودت ترسویی به ماچه؟ 😂
نامی: بخدا شما ادم نمیشین
هانا: تاحالا دیدی فرشته ادم بشه
بعد یه نگا به دورو برمون کردیم خونه رو ترکوندیم
انقد بدو بدو کرده بودیم که هرکدوم یه جا ولو شدیم و نفهمیدم کی خابم برد
ویو صبح
صبح با صدای داد کسی بیدار شدم
اجوما: وایییییی خدا این خونه چرا اینطوریه انگار بمب داخلش منفجر کردن(داد😳)
هرسه تامون هم زمان پاشدیم نشستیم
نامی: بخدا اجوما من نبودم دیشب کوکو هانا داشتن دعوا میکردن هرچی میگفتم نکنین گوش نکردن
هانا: چییییی؟ ما دعوا کردیم
کوک: اونوقت کی دنبال ما بود
بعد 10دقیقه بحث کردن سر اینکه تقصیر کیه اجوما گف
اجوما: اوففففف بخدا هنوزم عوض نشدین همونین، میرم صبحونه درس کنم برین اماده بشین دیرتون نشه
نامی کوک هانا: باشه
رفتم اتاقم یه دوش گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم لباس پوشیدم کیف و گوشیم رو هم برداشتم رفتم پایین صبحونه خوردم بازم کوک منو برد دانشگاه
کوک: میام دنبالت باهم بریم شرکت
هانا: باشه
رفتم داخل کلاس که بازم این حرومزاده اومد سر رام
مینسو: پس دوس دختر اوپای من تویی
هانا: اره مشکلی داری
مینسو: اون ماله منه
هانا: فعلا که کوک ماله منه نه تو
مینسو: ولی یه روزی ازت میگیرمش منتظر باش
هانا: فک کنم زیاد فیلم میبینی نه؟
مینسو: نشونت میدم نباید با در میوفتادی
هانا: مشتاقم
رفتم نشستم سرجام که ووجین گف
ووجین: یااااا واقعا چقد خوب جوابشو دادی
هانا: زیادی زر زر میکنه
فیلیکس: ولی مینسو ول کن نیس
هانا: به چیز نداشتم ولش کن
مینهو: باور کن ادم به بی حیایی تو ندیدم
هانا: من تک ام
استاد اومد سر کلاس این زنگ فیزیک داشتیم منم از فیزیک متنفر بودم ولی خیلی توش خوب بودم سرکلاس استاد داش درس میداد منم دستمو گذاشتم رو میز سرمو گذاشتم روش که صدای استاد درومد
استاد: هانا اگه نمیخوای گوش کنی میتونی بری بیرون
منم واسه اینکه حرصش بدم گوشیم رو برداشتم پاشدم از چلو چشمش رد شدم رفتم بیرون
هانا: مردک کوتوله نصف قد من نیس بعد اومده استاد شده
رفتم نشستم داخل کافه که دیدم چند نفر دارن میان دقت کردم دیدم فیلیکس، ووجین. مینهو،سویون و سوک یون ان
هانا: واسه چی اومدین
سوک یون: داش غر غر میکرد ماهم زدیم بیرون
داشتیم حرف میزدیم که زنگ خورد همه اومدن بیرون مینا و رزی و جوکیونگ. و یونا اومدن پیشمون
مینا: هانا چرا زدین بیرون؟
فیلیکس: هانا وقتی روسیه ام بودیم اینکارارو زیاد میکرد عادیه
جوکیونگ: واقعا هانا تو چیکارا که نمیکنی
یونا: عه بچه ها امروز ورزش داریم؟
رزی: اره زنگ اخره
سویون: امروز رزم کار میکنیم
فیلیکس: هانا رو باید ببریم تو گروه خودمون چون کمربند مشکی تکواندو، کاراته، دفاع شخصی و کونگ. فو داره تازه اگه یه حرکت بهمون بزنه داغونیم
مینهو: بخدا تعجب نکردم
ووحین: دقیقا
جوکیونگ: اون دختره باید توگروه دخترا باشه
سویون: چه فرقی داره؟
هیونجین، سوهو، سوآ، سوجون، سوجین هم اومدن پیشمون
هیونجین: چیکار میکنید
هانا: هیونجین بیا منو نجات بده دارن سر من دعوا میکنن
سوجین: واسه چی
ووجین: که تو ورزش داخل تیم کی باشه
مینا: هانا دختره باد تو گروه دخترا باشه
سوجون: باور کنین تو تین هرکی باشه برندس هم رزم کاره هم ورزشکار
مینهو: هانا ورژشکار هم هستی
هانا: با اجازه اره
سویون: بخدا اگه حریفم تو باشی بازی نمیکنم
ویو زنگ اخر
رفتیم رختکن لباسامون رو عوض کردیم رفتیم سالن ورزشی
که مربی اومد بهمون گف
مربی: سلام بچه ها
همه: سلام
مربی: خب بچه ها امروز جودو داریم این لباسایی که اونجاس رو بپوشید بیاید شروع کنیم
رفتیم لباسارو پوشیدیم من کمربند مشکی برداشتم فقط من کمربند مشکی داشتم مربی گف
مربی: هانا تو کمربند مشکی داری؟
خواستم حرف بزنم که سویون گف
سویون: مربی فقط جودو نه تکواندو، دفاع شخصی، کونگ فو روهم داره(همه دهنشون باز مونده بود)
همه: واووووو
هانا: دردددد خودم زبون دارم
مربی: این عالیه، خب حالا به گروه های 2نفر تقسیمتون میکنم
منو فیلیکس تویه گروه افتادیم
فیلیکس: اخیشششش من با هاناتویه گروهم😛
مربی شروع کرد
مربی: خب هانا بیا اینجا
رفتم پیشش
مربی: خب هانا مثلا الان من بهت حمله میکنم میخوام ببینم واکنشت چیه؟
هانا: باشه
اسلاید1لباس هانا برا دانشگاه
اسلاید2لباس جودو، فقط ماله هانا و مربی کمربندش مشکیه ماله بقیه سفیده
اسلاید3مربی
نامی: خب خب منو میترسونید
کوک: تو خودت ترسویی نیاز نیست ما بترسونیمت😂
نامی محکم تر گوشمونو کشید
هانا: یاااااا حرومزاده اخه تو خودت ترسویی به ماچه؟ 😂
نامی: بخدا شما ادم نمیشین
هانا: تاحالا دیدی فرشته ادم بشه
بعد یه نگا به دورو برمون کردیم خونه رو ترکوندیم
انقد بدو بدو کرده بودیم که هرکدوم یه جا ولو شدیم و نفهمیدم کی خابم برد
ویو صبح
صبح با صدای داد کسی بیدار شدم
اجوما: وایییییی خدا این خونه چرا اینطوریه انگار بمب داخلش منفجر کردن(داد😳)
هرسه تامون هم زمان پاشدیم نشستیم
نامی: بخدا اجوما من نبودم دیشب کوکو هانا داشتن دعوا میکردن هرچی میگفتم نکنین گوش نکردن
هانا: چییییی؟ ما دعوا کردیم
کوک: اونوقت کی دنبال ما بود
بعد 10دقیقه بحث کردن سر اینکه تقصیر کیه اجوما گف
اجوما: اوففففف بخدا هنوزم عوض نشدین همونین، میرم صبحونه درس کنم برین اماده بشین دیرتون نشه
نامی کوک هانا: باشه
رفتم اتاقم یه دوش گرفتم اومدم بیرون موهامو خشک کردم لباس پوشیدم کیف و گوشیم رو هم برداشتم رفتم پایین صبحونه خوردم بازم کوک منو برد دانشگاه
کوک: میام دنبالت باهم بریم شرکت
هانا: باشه
رفتم داخل کلاس که بازم این حرومزاده اومد سر رام
مینسو: پس دوس دختر اوپای من تویی
هانا: اره مشکلی داری
مینسو: اون ماله منه
هانا: فعلا که کوک ماله منه نه تو
مینسو: ولی یه روزی ازت میگیرمش منتظر باش
هانا: فک کنم زیاد فیلم میبینی نه؟
مینسو: نشونت میدم نباید با در میوفتادی
هانا: مشتاقم
رفتم نشستم سرجام که ووجین گف
ووجین: یااااا واقعا چقد خوب جوابشو دادی
هانا: زیادی زر زر میکنه
فیلیکس: ولی مینسو ول کن نیس
هانا: به چیز نداشتم ولش کن
مینهو: باور کن ادم به بی حیایی تو ندیدم
هانا: من تک ام
استاد اومد سر کلاس این زنگ فیزیک داشتیم منم از فیزیک متنفر بودم ولی خیلی توش خوب بودم سرکلاس استاد داش درس میداد منم دستمو گذاشتم رو میز سرمو گذاشتم روش که صدای استاد درومد
استاد: هانا اگه نمیخوای گوش کنی میتونی بری بیرون
منم واسه اینکه حرصش بدم گوشیم رو برداشتم پاشدم از چلو چشمش رد شدم رفتم بیرون
هانا: مردک کوتوله نصف قد من نیس بعد اومده استاد شده
رفتم نشستم داخل کافه که دیدم چند نفر دارن میان دقت کردم دیدم فیلیکس، ووجین. مینهو،سویون و سوک یون ان
هانا: واسه چی اومدین
سوک یون: داش غر غر میکرد ماهم زدیم بیرون
داشتیم حرف میزدیم که زنگ خورد همه اومدن بیرون مینا و رزی و جوکیونگ. و یونا اومدن پیشمون
مینا: هانا چرا زدین بیرون؟
فیلیکس: هانا وقتی روسیه ام بودیم اینکارارو زیاد میکرد عادیه
جوکیونگ: واقعا هانا تو چیکارا که نمیکنی
یونا: عه بچه ها امروز ورزش داریم؟
رزی: اره زنگ اخره
سویون: امروز رزم کار میکنیم
فیلیکس: هانا رو باید ببریم تو گروه خودمون چون کمربند مشکی تکواندو، کاراته، دفاع شخصی و کونگ. فو داره تازه اگه یه حرکت بهمون بزنه داغونیم
مینهو: بخدا تعجب نکردم
ووحین: دقیقا
جوکیونگ: اون دختره باید توگروه دخترا باشه
سویون: چه فرقی داره؟
هیونجین، سوهو، سوآ، سوجون، سوجین هم اومدن پیشمون
هیونجین: چیکار میکنید
هانا: هیونجین بیا منو نجات بده دارن سر من دعوا میکنن
سوجین: واسه چی
ووجین: که تو ورزش داخل تیم کی باشه
مینا: هانا دختره باد تو گروه دخترا باشه
سوجون: باور کنین تو تین هرکی باشه برندس هم رزم کاره هم ورزشکار
مینهو: هانا ورژشکار هم هستی
هانا: با اجازه اره
سویون: بخدا اگه حریفم تو باشی بازی نمیکنم
ویو زنگ اخر
رفتیم رختکن لباسامون رو عوض کردیم رفتیم سالن ورزشی
که مربی اومد بهمون گف
مربی: سلام بچه ها
همه: سلام
مربی: خب بچه ها امروز جودو داریم این لباسایی که اونجاس رو بپوشید بیاید شروع کنیم
رفتیم لباسارو پوشیدیم من کمربند مشکی برداشتم فقط من کمربند مشکی داشتم مربی گف
مربی: هانا تو کمربند مشکی داری؟
خواستم حرف بزنم که سویون گف
سویون: مربی فقط جودو نه تکواندو، دفاع شخصی، کونگ فو روهم داره(همه دهنشون باز مونده بود)
همه: واووووو
هانا: دردددد خودم زبون دارم
مربی: این عالیه، خب حالا به گروه های 2نفر تقسیمتون میکنم
منو فیلیکس تویه گروه افتادیم
فیلیکس: اخیشششش من با هاناتویه گروهم😛
مربی شروع کرد
مربی: خب هانا بیا اینجا
رفتم پیشش
مربی: خب هانا مثلا الان من بهت حمله میکنم میخوام ببینم واکنشت چیه؟
هانا: باشه
اسلاید1لباس هانا برا دانشگاه
اسلاید2لباس جودو، فقط ماله هانا و مربی کمربندش مشکیه ماله بقیه سفیده
اسلاید3مربی
۱۱.۲k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.