*سناریو پارت اخر *
ا/ت که ارنگ از گوجه رد کرده بود یه لحضه خودشو جدی گرفت و با یه لبخند گفت : منم دوست دارم میشه گفت قیل از اینکه باهم اشنا بشیم یعنی از از اون روزی که تو به مدرسه انتقالی گرفتی . من ازت خوشم اومده بود . ایزانا که داشت بال در میوورد ا/ت رو بغل کرد و گفت ممنون منم خیلی دوست دارم . :) بچه ها میدونم که بد شد ببخشید اگر بد شد تو کامنتا بگید :/
۴.۱k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.