دختر مافیا پارت ۴۳
و مثل اینکه وقتشه!
•
•
•
•
الان سرهنگ ۲ ساعته که داره درباره ماموریت سخرانی میکنه!
واقعا دیگه خسته شدم
از جام پاشدم
+ببخشید سرهنگ پارک،میشه بگید که باید در مرحله اول برای این ماموریت چه کاری انجام بدیم؟
دو یون:اوه،باشه
خب خوبه
+مرسی
دو یون:مرحله اول هنین امروزه،همونطور که گفتم ما فقط مامور مافیا سامانتا هیز رو می خوایم اما مثل اینکه در حال حاضر الان رئیس مافیا سرخ همین مامور هست،پس ما اول باید تمامی اسلحه ها و مهمات این مافیا رو به صورت مخفیانه به پایگاه بیاریم تا هیچگونه لوازم دفاعی نداشته باشن
ایتسوشی:ببخشید سرهنگ،اینجوری کار همون هارو انجام نمیدیم؟یعنی می خواین دزدی کنیم؟
چرا نمی تونم یه گلوله به مغز ایتسوشی بزنم؟
دو یون:واقعا تو چرا،پلیس شدییییی؟!!!!!
سرهنگ رو عصبانی کرد
دو یون:برو از اتاق جلسه بیرون!
و به در رو نشون داد
ایتسوشی:چشم سرهنگ
واقعا؟
رفت
دو یون:نظرتون چیه که یه پرونده به اسم ایتسوشی داشته باشیم؟
من موافقم
+سرهنگ میشه از موضوع خارج نشیم؟
دو یون:آره حتما،خب سروان دنیل لطفا امروز به همراه گروه تون به محله جم آوری مهمات مافیا سرخ بردید و تمامی اسلحه هارو مصادره کنید اما حواستون باشه که هیچ کس بویی نبره وگرنه به بدترین شکل ممکن مافیا سرخ شمارو میکشه!
+چشم سرهنگ
•
•
•
•
تمامی مهمات رو برداشتیم
و به سمت پایگاه حرکت کردیم
وقتی به پایگاه رسیدیم من رفتم به اتاق سرهنگ
دو یون:دنیل!چیشد؟
سرهنگ نگران بود
+همهچی همونطوری که می خواستید پیش رفت
سرهنگ لبخند کمرنگی زد
دو یون:خوبه،فقط
+اتفاقی افتاده؟
دو یون:خواهرت بهم زنگ زده بود
تعجب کردم
+چی؟چطوری؟شمارتون رو از کجا داشت؟
دو یون:خودم بهش دادم،گفت که چون تو جواب نمی دادی به من زنگ زد و پرسید که تو پیش من هستی یا نه،منم گفتم که خوابیدی
خب خوبه
+چشم بهش زنگ میزنم
دو یون:خوبه
خواستم به آبجی زنگ بزنم که
در اتاق با سرعت باز شد
و اون فردی که در رو با شدت باز کرد،کسی نبود جز
ایتسوشی!
ایتسوشی:سرهنگ!براتون نوشیدنی های جدید آوردن!حدس بزنین چی هستن!
سرهنگ بد قیافه پوکری به ایتسوشی نگاه کرد
ایتسوشی:نمی تونین حدس بزنین؟ویسکی!
فکر کردم سرهنگ الان خوشحال میشه،اما
برعکس شد
دو یون:ایتسوشی،چند بار بهت گفتم که در اتاق رو بدون در زدن،باز نکن!!!
و با کیفش به سمت ایتسوشی حمله کرد
ایتسوشی:اییی سرهنگ!لطفا نکنین،کیف تون خیلی سنگینه!
دو یون:حقته!
آه
چطوری از شرشون خلاص شم؟؟
+سرهنگ،میشه برید بیرون از اتاق و بعد دوباره به ایتسوشی حمله کنید؟
دو یون:آره حتما
و رفتن بیرون
خب
حالا می تونم به آبجی زنگ بزنم
_____________________________________________
بنظرتون سامانتا چی فهمیدی؟و چرا با دنیل کار داره؟تو کامنت ها بهم بگین!
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
•
•
•
•
الان سرهنگ ۲ ساعته که داره درباره ماموریت سخرانی میکنه!
واقعا دیگه خسته شدم
از جام پاشدم
+ببخشید سرهنگ پارک،میشه بگید که باید در مرحله اول برای این ماموریت چه کاری انجام بدیم؟
دو یون:اوه،باشه
خب خوبه
+مرسی
دو یون:مرحله اول هنین امروزه،همونطور که گفتم ما فقط مامور مافیا سامانتا هیز رو می خوایم اما مثل اینکه در حال حاضر الان رئیس مافیا سرخ همین مامور هست،پس ما اول باید تمامی اسلحه ها و مهمات این مافیا رو به صورت مخفیانه به پایگاه بیاریم تا هیچگونه لوازم دفاعی نداشته باشن
ایتسوشی:ببخشید سرهنگ،اینجوری کار همون هارو انجام نمیدیم؟یعنی می خواین دزدی کنیم؟
چرا نمی تونم یه گلوله به مغز ایتسوشی بزنم؟
دو یون:واقعا تو چرا،پلیس شدییییی؟!!!!!
سرهنگ رو عصبانی کرد
دو یون:برو از اتاق جلسه بیرون!
و به در رو نشون داد
ایتسوشی:چشم سرهنگ
واقعا؟
رفت
دو یون:نظرتون چیه که یه پرونده به اسم ایتسوشی داشته باشیم؟
من موافقم
+سرهنگ میشه از موضوع خارج نشیم؟
دو یون:آره حتما،خب سروان دنیل لطفا امروز به همراه گروه تون به محله جم آوری مهمات مافیا سرخ بردید و تمامی اسلحه هارو مصادره کنید اما حواستون باشه که هیچ کس بویی نبره وگرنه به بدترین شکل ممکن مافیا سرخ شمارو میکشه!
+چشم سرهنگ
•
•
•
•
تمامی مهمات رو برداشتیم
و به سمت پایگاه حرکت کردیم
وقتی به پایگاه رسیدیم من رفتم به اتاق سرهنگ
دو یون:دنیل!چیشد؟
سرهنگ نگران بود
+همهچی همونطوری که می خواستید پیش رفت
سرهنگ لبخند کمرنگی زد
دو یون:خوبه،فقط
+اتفاقی افتاده؟
دو یون:خواهرت بهم زنگ زده بود
تعجب کردم
+چی؟چطوری؟شمارتون رو از کجا داشت؟
دو یون:خودم بهش دادم،گفت که چون تو جواب نمی دادی به من زنگ زد و پرسید که تو پیش من هستی یا نه،منم گفتم که خوابیدی
خب خوبه
+چشم بهش زنگ میزنم
دو یون:خوبه
خواستم به آبجی زنگ بزنم که
در اتاق با سرعت باز شد
و اون فردی که در رو با شدت باز کرد،کسی نبود جز
ایتسوشی!
ایتسوشی:سرهنگ!براتون نوشیدنی های جدید آوردن!حدس بزنین چی هستن!
سرهنگ بد قیافه پوکری به ایتسوشی نگاه کرد
ایتسوشی:نمی تونین حدس بزنین؟ویسکی!
فکر کردم سرهنگ الان خوشحال میشه،اما
برعکس شد
دو یون:ایتسوشی،چند بار بهت گفتم که در اتاق رو بدون در زدن،باز نکن!!!
و با کیفش به سمت ایتسوشی حمله کرد
ایتسوشی:اییی سرهنگ!لطفا نکنین،کیف تون خیلی سنگینه!
دو یون:حقته!
آه
چطوری از شرشون خلاص شم؟؟
+سرهنگ،میشه برید بیرون از اتاق و بعد دوباره به ایتسوشی حمله کنید؟
دو یون:آره حتما
و رفتن بیرون
خب
حالا می تونم به آبجی زنگ بزنم
_____________________________________________
بنظرتون سامانتا چی فهمیدی؟و چرا با دنیل کار داره؟تو کامنت ها بهم بگین!
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
۱.۹k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.