مافيای منp5
×صبح روز بعد ساعت ۸
jk
با صدای الارم گوشیم بیدار شدم...یه دوش چند مینی گرفتم و رفتم توی آشپزخانه...ات داشت صبحونه آماده میکرد...پشت سرش وایسادم و آروم توی گوشش گفتم: صبح بخیر
شکه شد و پرید که دستش رفت روس سینه هام
ات:چرا از پشت میای؟
کوک:فکر نمیکردم اتقدر ترسو باشی*خنده*
ات:نیستم...صبحونه آماده اس برو بخور
کوک:نمیخوای قبلش یه کاری بکنیم؟*پوزخند*
ات:چه کاری؟
کوک:دستت روی کجاست؟*پوزخند *
ات:(دستشو سریع کشید) ببخشید حواسم نبود
کوک:اشکالی نداره میتونیم بریم توی اتاق برای ادامش
ات:من و با دوست دخترای هرزت اشتباه نگیر صبحونه رو بخور باید بریم کار داریم *به شدت عصبی*
کوک:اوک*ناراحت*
jk
با اینکه از رفتارش همیشه ناراحت میشم ولی چاره ای نیست باید تحمل کنم.... تیپ تمام دارک (عکسشو گذاشتم ) زدم و سوار موتورم شدم و منتظر ات موندم...
a,t
نیم تنه و شلوار مشکی (عکسشو گذاشتم ) پوشیدم و کلاه مشکیم رو سرم کردم...رفتم سمت موتور...
ات:تموم شد؟
کوک:چی؟
ات:دید زدنت...راه بیوفت دیر میشه
کوک:ا..اها باشه
jk
چرا هر چی میپوشه بهش میآورد...اه باز دیوونم کرد...موتور رو روشن کردم و گاز دادم که دستش رو دور کمرم حلقه کرد...لبخند پیدایی زدم انگار توی دلم پارتی بود...بعد چند مین رسیدیم...
کوک:ته همونجور که خواستم بار رو اوردی؟
ته:همونه خوش دست و سریع(منظورش تفنگه) برد قوی هم داره ...ولی گرونه
کوک:پولش مشکلی نیست*نیشخند*
چان:به به ببین کی اینجاست
کوک:تو اینجا چیکار میکنی؟
چان:نباید بار جدید رفیقم رو ببینم؟*نیشخند *
کوک:یادم نمیاد کی با هم رفیق شدیم؟*پوزخند*
چان:به خانم ات هم که اینجاس
ات:یه قدم نزدیک بشی یه گلوله توی مخت خالی میکنم
چان:اوه اوه خانم کوچولو آروم برو...کوک باهات کار دارم...بیا یه معامله ای بکنیم
کوک:به گور کشیده نشیم صلوات بگو
چان:ات رو بده به من جدید ترین اسلحه هایی رو که دارم میدم به تو..
کوک:چقدر فکر کردی اینو میگی؟ات رو باهاش عوض نمیکنم
چان:ولی من چ بخوای چ نخوای کار خودمو میکنم
ات:خیلی دلت میخواد بمیری ن؟*خشاب رو میکشه*
چان:امروز نه ولی شاید بعدا آره..خانوم کوچولو فکر نکن از پس من بر میای
ات:آخه چرا باید از یه خوک کوچولو بترسم؟*خنده*
(خلاصه کتک کاری شد و دست کوک هم شکست:///)
ات:بعدا به خدمتت میرسم عوضی *عصبی*
چان:سایونارا*خنده*(یعنی خدافظ)
a,t
لعنتی دست کوک شکست حالا چیکار کنم؟ مجبور شدم خودم موتور رو برونم....
jk
با صدای الارم گوشیم بیدار شدم...یه دوش چند مینی گرفتم و رفتم توی آشپزخانه...ات داشت صبحونه آماده میکرد...پشت سرش وایسادم و آروم توی گوشش گفتم: صبح بخیر
شکه شد و پرید که دستش رفت روس سینه هام
ات:چرا از پشت میای؟
کوک:فکر نمیکردم اتقدر ترسو باشی*خنده*
ات:نیستم...صبحونه آماده اس برو بخور
کوک:نمیخوای قبلش یه کاری بکنیم؟*پوزخند*
ات:چه کاری؟
کوک:دستت روی کجاست؟*پوزخند *
ات:(دستشو سریع کشید) ببخشید حواسم نبود
کوک:اشکالی نداره میتونیم بریم توی اتاق برای ادامش
ات:من و با دوست دخترای هرزت اشتباه نگیر صبحونه رو بخور باید بریم کار داریم *به شدت عصبی*
کوک:اوک*ناراحت*
jk
با اینکه از رفتارش همیشه ناراحت میشم ولی چاره ای نیست باید تحمل کنم.... تیپ تمام دارک (عکسشو گذاشتم ) زدم و سوار موتورم شدم و منتظر ات موندم...
a,t
نیم تنه و شلوار مشکی (عکسشو گذاشتم ) پوشیدم و کلاه مشکیم رو سرم کردم...رفتم سمت موتور...
ات:تموم شد؟
کوک:چی؟
ات:دید زدنت...راه بیوفت دیر میشه
کوک:ا..اها باشه
jk
چرا هر چی میپوشه بهش میآورد...اه باز دیوونم کرد...موتور رو روشن کردم و گاز دادم که دستش رو دور کمرم حلقه کرد...لبخند پیدایی زدم انگار توی دلم پارتی بود...بعد چند مین رسیدیم...
کوک:ته همونجور که خواستم بار رو اوردی؟
ته:همونه خوش دست و سریع(منظورش تفنگه) برد قوی هم داره ...ولی گرونه
کوک:پولش مشکلی نیست*نیشخند*
چان:به به ببین کی اینجاست
کوک:تو اینجا چیکار میکنی؟
چان:نباید بار جدید رفیقم رو ببینم؟*نیشخند *
کوک:یادم نمیاد کی با هم رفیق شدیم؟*پوزخند*
چان:به خانم ات هم که اینجاس
ات:یه قدم نزدیک بشی یه گلوله توی مخت خالی میکنم
چان:اوه اوه خانم کوچولو آروم برو...کوک باهات کار دارم...بیا یه معامله ای بکنیم
کوک:به گور کشیده نشیم صلوات بگو
چان:ات رو بده به من جدید ترین اسلحه هایی رو که دارم میدم به تو..
کوک:چقدر فکر کردی اینو میگی؟ات رو باهاش عوض نمیکنم
چان:ولی من چ بخوای چ نخوای کار خودمو میکنم
ات:خیلی دلت میخواد بمیری ن؟*خشاب رو میکشه*
چان:امروز نه ولی شاید بعدا آره..خانوم کوچولو فکر نکن از پس من بر میای
ات:آخه چرا باید از یه خوک کوچولو بترسم؟*خنده*
(خلاصه کتک کاری شد و دست کوک هم شکست:///)
ات:بعدا به خدمتت میرسم عوضی *عصبی*
چان:سایونارا*خنده*(یعنی خدافظ)
a,t
لعنتی دست کوک شکست حالا چیکار کنم؟ مجبور شدم خودم موتور رو برونم....
۲۸.۹k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.