My stepdad or My love?!
My stepdad or My love?!
p¹²
جونگکوک: من تمام تلاشم رو میکنم تا تو آرامش داشته باشی پس لازم نیست بترسی یا کلافه باشی، الانم وسایلت رو سریع جمع کن تا بریم...
ا.ت چند دقیقه بعد با کوله پشتی وارد اتاق نشیمن شد جونگکوک با دیدن ا.ت سمتش رفتم بوسه ای روی پیشونیاش گذاشت و بعد دستش رو گرفت و باهم از خونه خارج شدند
جیهون:قربان، بریم؟!
جونگکوک:بریم....
سوار ماشین شدند و از اونجایی که حدودا دو ساعت تا رسیدن طول میکشید ا.ت سرش رو میزاره رو شونه جونگکوک و چشماش رو میبنده، جونگکوک نگاهی به ا.ت انداخت دستش رو دور کمرش حلقه کرد و ا.ت رو نزدیکتر کرد بوسه ای روی موهاش گذاشت و همونطور که ا.ت کم کم به خواب میرفت جونگکوک موهاش رو نوازش میکنه
وقتی دوباره به عمارت برگشتن جونگکوک با اشاره به دستیارش فهموند در رو باز کنه، وقتی دستیار در رو باز کرد جونگکوک به آرومی بدن ظریف ا.ت رو تو آغوشش میگیره و سمت ورودی عمارت میره، جونگکوک جوری ا.ت رو تو آغوشش گرفته بود که انگار یک چیز ارزشمندِ شکننده تو بغلشه ، در اتاق خوابش رو با پاش باز هل داد و به آرومی ا.ت رو روی تخت گذاشت، ملافه رو روی بدن ا.ت میکشه و با بوسه ای روی پیشونی اش از اتاق خارج میشه و سمت اتاق کارش رفت
_ویو ا.ت_
وقتی بیدار شدم تو اتاق جونگکوک بودم ولی خودش نبود پس حتما تو اتاق کارشه، خواب آلود روی تختش نشستم چشمم به عکس روی میز کنار تختش افتاد، منو جونگکوک بودیم شب تولدم وقتی میخواستم شمعُ فوت کنم....
`March⁸`
[چراغ هارو خاموش کرده بودیم با اینکه شمع ها روشن بود بازم از تاریکی می ترسیدم بخاطر همین جونگکوک پشتم ایستاده بود و با یک دستش کمرم رو گرفته بود تا ترسم کم بشه، چشمام رو بستم و بعد از آرزو کردن شمع هارو فوت کردم که همه برام دست زدن و جونگکوک بعد از بوسهای که روی گونه ام گذاشت زمزمه کرد"تولدت مبارک، پرنسس من"]
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
حمایت یادتون نره قشنگای من ✨
شرط: لایک بالای۴۰
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #سناریو #فیک #جونگکوک
p¹²
جونگکوک: من تمام تلاشم رو میکنم تا تو آرامش داشته باشی پس لازم نیست بترسی یا کلافه باشی، الانم وسایلت رو سریع جمع کن تا بریم...
ا.ت چند دقیقه بعد با کوله پشتی وارد اتاق نشیمن شد جونگکوک با دیدن ا.ت سمتش رفتم بوسه ای روی پیشونیاش گذاشت و بعد دستش رو گرفت و باهم از خونه خارج شدند
جیهون:قربان، بریم؟!
جونگکوک:بریم....
سوار ماشین شدند و از اونجایی که حدودا دو ساعت تا رسیدن طول میکشید ا.ت سرش رو میزاره رو شونه جونگکوک و چشماش رو میبنده، جونگکوک نگاهی به ا.ت انداخت دستش رو دور کمرش حلقه کرد و ا.ت رو نزدیکتر کرد بوسه ای روی موهاش گذاشت و همونطور که ا.ت کم کم به خواب میرفت جونگکوک موهاش رو نوازش میکنه
وقتی دوباره به عمارت برگشتن جونگکوک با اشاره به دستیارش فهموند در رو باز کنه، وقتی دستیار در رو باز کرد جونگکوک به آرومی بدن ظریف ا.ت رو تو آغوشش میگیره و سمت ورودی عمارت میره، جونگکوک جوری ا.ت رو تو آغوشش گرفته بود که انگار یک چیز ارزشمندِ شکننده تو بغلشه ، در اتاق خوابش رو با پاش باز هل داد و به آرومی ا.ت رو روی تخت گذاشت، ملافه رو روی بدن ا.ت میکشه و با بوسه ای روی پیشونی اش از اتاق خارج میشه و سمت اتاق کارش رفت
_ویو ا.ت_
وقتی بیدار شدم تو اتاق جونگکوک بودم ولی خودش نبود پس حتما تو اتاق کارشه، خواب آلود روی تختش نشستم چشمم به عکس روی میز کنار تختش افتاد، منو جونگکوک بودیم شب تولدم وقتی میخواستم شمعُ فوت کنم....
`March⁸`
[چراغ هارو خاموش کرده بودیم با اینکه شمع ها روشن بود بازم از تاریکی می ترسیدم بخاطر همین جونگکوک پشتم ایستاده بود و با یک دستش کمرم رو گرفته بود تا ترسم کم بشه، چشمام رو بستم و بعد از آرزو کردن شمع هارو فوت کردم که همه برام دست زدن و جونگکوک بعد از بوسهای که روی گونه ام گذاشت زمزمه کرد"تولدت مبارک، پرنسس من"]
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
حمایت یادتون نره قشنگای من ✨
شرط: لایک بالای۴۰
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #سناریو #فیک #جونگکوک
۴.۸k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.