صبح
صبح
...……………
+(وقتی از خواب پاشدم دیدم یه فرشته تو بغلم خوابیده رو مو هاش رو بو *سیدم وبا فکر دیشب لبخند اومد رو لب هام اه این منم که به ارزوم رسیدم تازه میخوام امروز سوپرایزش کنم )
...........
(پرش زمانی عصر)
_(امروز کوک می گفت میخواد ببرتم یه جایی بخواطر همین لباس های زیبای پوشیدم و بعد کلی تذکر به پرستار جیهو که کوک براش گرفته بود رفتم پایین و کوک تو ماشین منتظرم بود نشستم تو ماشین )
+اه عزیزم اومدی (دست ا.ت رو بوسید)
_اره بریم که زود بر گردیم جیهو تنهاست
+باشه
_ (بعد راه افتادن تا بعد نیم ساعت کوک کنار دریا نگه داشت و من رو پیاده کرد و گفت باید چشم هام رو ببندم چشم هام رو بستم کوک بعد یکم راه رفتن نگهم داشت و گفت چشم هات رو باز کن و قتی باز کردم خدای من همه جا بادکنک و گل رز های قرمز و شمع بود و یه میز برای غذا خوردن واقا سوپرایز شدم چون زیادی زیبا بود اما وقتی بر گشتم سمت کوک چشمام ور اشک شد کوک رو زمین زانو زده بود و تو دستش انگشتر زیبا بود )
+ا.ت تو دختر پاک منی تو کسی هستی که تنها قلبم برای میزنه پرنسسم دوست دارم و میخوام زندگی زیبای رو برای تو و پسر مون بسازم با بچه های بیشتر ....بامن ازدواج میکنی
_ب...بله...بلههه(ا.ت داشت گریه میکرد کوک پاشد انگشتر رو دستش کرد و بعد اشک هاش رو پاک کرد چشم هاش زو بو سید و بعد ل*ب هاش زو گذاشت رو ل*ب های ا.ت و بو*سه ای فرانسه ای و شروع کردن.....بعد چند دقیقه از هم جدا شدن و کوک ا.ت رو کشید تو بغلش )
_دوست دارم کوک
+من بیشتر دوست دارم پرنسسم
[4سال بعد]
(از زبان ا.ت)
بعد اون روز که کوک بهم پیشنهاد ازدواج داد بعد یک هفته باهم ازدواج کردیم و الان که چهار سال گذشته جیهو بزرگ شده و من الان حا*مله ام و اوه یادم نبود تازه پارسال جیمین و سوا باهم ازدواج کردن چون عاشق هم شده بودن و تهیونگ هم سه سال پیش ازدواج کرد و الان یه دختر دو ساله داره و ما همه باهم خوش بختیم و کوک هم کارش بیشتر پیشرفت کرد و الان قوی تر شده ...خلاصه این بود داستان زندگی ما اومید وارم خوشتون اومده باشه
End
تامامممممممممممممم 🥰🥰
...……………
+(وقتی از خواب پاشدم دیدم یه فرشته تو بغلم خوابیده رو مو هاش رو بو *سیدم وبا فکر دیشب لبخند اومد رو لب هام اه این منم که به ارزوم رسیدم تازه میخوام امروز سوپرایزش کنم )
...........
(پرش زمانی عصر)
_(امروز کوک می گفت میخواد ببرتم یه جایی بخواطر همین لباس های زیبای پوشیدم و بعد کلی تذکر به پرستار جیهو که کوک براش گرفته بود رفتم پایین و کوک تو ماشین منتظرم بود نشستم تو ماشین )
+اه عزیزم اومدی (دست ا.ت رو بوسید)
_اره بریم که زود بر گردیم جیهو تنهاست
+باشه
_ (بعد راه افتادن تا بعد نیم ساعت کوک کنار دریا نگه داشت و من رو پیاده کرد و گفت باید چشم هام رو ببندم چشم هام رو بستم کوک بعد یکم راه رفتن نگهم داشت و گفت چشم هات رو باز کن و قتی باز کردم خدای من همه جا بادکنک و گل رز های قرمز و شمع بود و یه میز برای غذا خوردن واقا سوپرایز شدم چون زیادی زیبا بود اما وقتی بر گشتم سمت کوک چشمام ور اشک شد کوک رو زمین زانو زده بود و تو دستش انگشتر زیبا بود )
+ا.ت تو دختر پاک منی تو کسی هستی که تنها قلبم برای میزنه پرنسسم دوست دارم و میخوام زندگی زیبای رو برای تو و پسر مون بسازم با بچه های بیشتر ....بامن ازدواج میکنی
_ب...بله...بلههه(ا.ت داشت گریه میکرد کوک پاشد انگشتر رو دستش کرد و بعد اشک هاش رو پاک کرد چشم هاش زو بو سید و بعد ل*ب هاش زو گذاشت رو ل*ب های ا.ت و بو*سه ای فرانسه ای و شروع کردن.....بعد چند دقیقه از هم جدا شدن و کوک ا.ت رو کشید تو بغلش )
_دوست دارم کوک
+من بیشتر دوست دارم پرنسسم
[4سال بعد]
(از زبان ا.ت)
بعد اون روز که کوک بهم پیشنهاد ازدواج داد بعد یک هفته باهم ازدواج کردیم و الان که چهار سال گذشته جیهو بزرگ شده و من الان حا*مله ام و اوه یادم نبود تازه پارسال جیمین و سوا باهم ازدواج کردن چون عاشق هم شده بودن و تهیونگ هم سه سال پیش ازدواج کرد و الان یه دختر دو ساله داره و ما همه باهم خوش بختیم و کوک هم کارش بیشتر پیشرفت کرد و الان قوی تر شده ...خلاصه این بود داستان زندگی ما اومید وارم خوشتون اومده باشه
End
تامامممممممممممممم 🥰🥰
۴.۸k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.