BLACK LOVE(PART14)
جیمین
وقتی بیدار شدم ات کنارم نبود رفتم پایین اما کسی نبود همینجوری داشتم دنبال ات میگشتم که چشمم خورد به در مشکی و در باز بود سریع رفتم دفترم و دیدم کلیدش نیست فهمیدم ات اونجاعه سریع رفتم سراغ در و بدو بدو واردش شدم که دیدم ات بسته شده و یهو یه چیزی از پشت خورد تو سرم و بیهوش شدم وقتی به هوش امدم به صندلی بسته شده بودم و ات صدا میزدم اما بیهوش بود .. دیشب به تهیونگ و کوک گفته بودم که امروز بیان خونم پیشم حدود ساعت۲بعد از ظهر قرار بود بیان و اخرین باری که ساعت دیدم ۱۲بود وقتی که مرده رو دیدم گفتم
جیمین:توعه عوضی کی هستی ها؟؟
امد جلوم و ماسک و کلاهش برداشت و دیدم همون اشغالههه و الانن امده انتقام بگیره و حرصی شده بودم ولی هیچ کاری نمیتونستم بکنم گفتم
جیمین:بزار ات بره کارت با منه با اون کاری نداشته باش ، اون گناهی نداره
هیونچان:چی اتفاقا با همین عذابت میدم یه بلایی جلو چشت سرش بیارم..
جیمین:عوضی بهت گفتم باهاش کاری نداشته باش(باداد)
داشت میرفت سمت ات ، تنها نگرانیم ات بود که چیزیش نشه یاد خوابش افتادم دقیقا همین بود باید میفهمیدم..چونه ات رو گرفت و قیافشو نگاه کرد
هیونچان:به نظرم واسه زیر بودن کافیه نه؟نظرت چیه جیمین همینجوری کنمش یا بازش کنم؟؟؟
جیمین:خفه شو عوضی دستت بهش بخوره میکشمتت(باداد)
هیونچان:حالا میبینی...
شروع کرد لباسای ات در اوردن و میخواستم مانعش بشم ولی نمیتونستم عوضی ...
جیمین:ولش کنننن
یهو دیدیم که ات داره به هوش میاد وقتی دید اون جلوشه و بسته شده ترسید چرخید رو بهم و گفت
ات:ج ج جیمیینا چ چ چیشدهه ااینم خوابه؟(با ترس)
جیمین:ات اتتت(با لحن گریه)
اولین بار بود گریه میکردم بعد از مدت ها نمیتونستم ات رو ببینم که داره قربانی من میشه و من نمیتونم کاری کنم تا از دست اون هیولا نجاتش بدم....
هیونچان شروع کرد به در اوردن لباساش
جیمین:ولش کن عوضیییی
ات:ولم کن چیکار میکنی ،، جیمین جیمیناااا کمکم کننننن ، ولم کن عوضیی، جیمین کمکم کننن(با گریه)
من فقط اشک میریختم و داد میزدم اما اون عوضی گوشش بدهکار نبود و لباسای ات در اورد و شروع کزد لباسای خودشو در اوردن
ات:جیمیناااااا کمکککککککککککککک
جیمین:ولش کننننننننننننننننننن
وایستاد امد سمتم و بهم کفت
هیونچان:التماسم کن تا ولش کنم و لباساش بپوشونم ...
ات فقط گریه میکرد و من بهش نگاه کردم که چونمو گرفت و صورتمو برگردوند سمت خودش
هیونچان :سه ثانیه وقت داری تا التماسم کنی وگزنه چنان جلو چشمت میکنمش که یدونه که هیچ ده تا بچه ازش در بیاد فهمیدی؟
هیونچان: یکک، دوو،
ات فقط گریه میکرد ولی یکم اروم شده بود و بهمون نگاه میکرد و منتظر جوابم بود
هیونچان :سهههه شانست از دست دادی حالا از تماشا لذت ببر
و داشت میرفت سمتش
ات:نیا ، نیاااا ، عوضیی نیا سمتمممم، جیمینننن(با داد و گریه)
جیمین:التماست میکنم ولش کن
هیونچان وایستاد برگشت
هیونچان:نشنیدم
جیمین:التماست میکنم ولش کن،باهاش کاری نداشته باش
هیونچان:افرین حالا شد حرف حساب
رفت سمت ات و لباساش پوشوند و بازش کرد ولی دستو پاشو بست با طناب و گذاشتتش گوشه دیوار
امد سمتم و گفتم
جیمین:چی میخوای ازم
هیونچان:میخوام بکشمت
جیمین:دلت همینو میخواد
هیونچان:اره همینکه مردتو ببینم کافیه
ات به گریه افتاد و سر ات داد زد
هیونچان:خفه شو دختره ی هرزه
جیمین:باهاش درست حرف بزننننن(با داد وحشیانه)
که یه مشت کوبند تو صورتم و از دماغ و دهنم خون امد
ات:ولش کن عوضی ، لطفااا (با گریه)
هیونچان:ولش کنم در عوضش چی گیرم میاد ها؟؟بگو دیگه(باداد)
ات:من ، هرکاری میکنی با من بکن ولی با جیمین کاری نکن لطفاا
هیونچان خندید و گفت
هیونچان:تو؟ تو فقط یه دختر جیغ جیغویی و نمیتونی حتی دودقیقه زیر تحمل کنی ، چرا باید توروبخوام ها ؟
ات:لطفا ولش کن
هیونچان چشمام بست و قدم هاشو سمت ات برد
جیمین: نه ولش کن برگرد
هیونچان:خفه شو و دهنتو ببند
هیونچان :خیله خب ببینم میتونی از پسم بر بیایی یا نه
ات:به یه شرط!!
هیونچان:چه غلطا شرط ؟ حالا بنال ببینم چیه !
ات:دیگه با جیمین کاری نداشته باشی و ولش کنی
هیونچان:آاا شرط کوچیکیه شرط هاتو بزرگتر کن ، مثلا بگو بهم پول بدی یا مال من شی
ات:من پول نمیخوام ، هیچی نمیخوام حتی نمیخوام مال ادم عوضی مثل تو بشم
خوابند تو گوش ات
پایان پارت14
وقتی بیدار شدم ات کنارم نبود رفتم پایین اما کسی نبود همینجوری داشتم دنبال ات میگشتم که چشمم خورد به در مشکی و در باز بود سریع رفتم دفترم و دیدم کلیدش نیست فهمیدم ات اونجاعه سریع رفتم سراغ در و بدو بدو واردش شدم که دیدم ات بسته شده و یهو یه چیزی از پشت خورد تو سرم و بیهوش شدم وقتی به هوش امدم به صندلی بسته شده بودم و ات صدا میزدم اما بیهوش بود .. دیشب به تهیونگ و کوک گفته بودم که امروز بیان خونم پیشم حدود ساعت۲بعد از ظهر قرار بود بیان و اخرین باری که ساعت دیدم ۱۲بود وقتی که مرده رو دیدم گفتم
جیمین:توعه عوضی کی هستی ها؟؟
امد جلوم و ماسک و کلاهش برداشت و دیدم همون اشغالههه و الانن امده انتقام بگیره و حرصی شده بودم ولی هیچ کاری نمیتونستم بکنم گفتم
جیمین:بزار ات بره کارت با منه با اون کاری نداشته باش ، اون گناهی نداره
هیونچان:چی اتفاقا با همین عذابت میدم یه بلایی جلو چشت سرش بیارم..
جیمین:عوضی بهت گفتم باهاش کاری نداشته باش(باداد)
داشت میرفت سمت ات ، تنها نگرانیم ات بود که چیزیش نشه یاد خوابش افتادم دقیقا همین بود باید میفهمیدم..چونه ات رو گرفت و قیافشو نگاه کرد
هیونچان:به نظرم واسه زیر بودن کافیه نه؟نظرت چیه جیمین همینجوری کنمش یا بازش کنم؟؟؟
جیمین:خفه شو عوضی دستت بهش بخوره میکشمتت(باداد)
هیونچان:حالا میبینی...
شروع کرد لباسای ات در اوردن و میخواستم مانعش بشم ولی نمیتونستم عوضی ...
جیمین:ولش کنننن
یهو دیدیم که ات داره به هوش میاد وقتی دید اون جلوشه و بسته شده ترسید چرخید رو بهم و گفت
ات:ج ج جیمیینا چ چ چیشدهه ااینم خوابه؟(با ترس)
جیمین:ات اتتت(با لحن گریه)
اولین بار بود گریه میکردم بعد از مدت ها نمیتونستم ات رو ببینم که داره قربانی من میشه و من نمیتونم کاری کنم تا از دست اون هیولا نجاتش بدم....
هیونچان شروع کرد به در اوردن لباساش
جیمین:ولش کن عوضیییی
ات:ولم کن چیکار میکنی ،، جیمین جیمیناااا کمکم کننننن ، ولم کن عوضیی، جیمین کمکم کننن(با گریه)
من فقط اشک میریختم و داد میزدم اما اون عوضی گوشش بدهکار نبود و لباسای ات در اورد و شروع کزد لباسای خودشو در اوردن
ات:جیمیناااااا کمکککککککککککککک
جیمین:ولش کننننننننننننننننننن
وایستاد امد سمتم و بهم کفت
هیونچان:التماسم کن تا ولش کنم و لباساش بپوشونم ...
ات فقط گریه میکرد و من بهش نگاه کردم که چونمو گرفت و صورتمو برگردوند سمت خودش
هیونچان :سه ثانیه وقت داری تا التماسم کنی وگزنه چنان جلو چشمت میکنمش که یدونه که هیچ ده تا بچه ازش در بیاد فهمیدی؟
هیونچان: یکک، دوو،
ات فقط گریه میکرد ولی یکم اروم شده بود و بهمون نگاه میکرد و منتظر جوابم بود
هیونچان :سهههه شانست از دست دادی حالا از تماشا لذت ببر
و داشت میرفت سمتش
ات:نیا ، نیاااا ، عوضیی نیا سمتمممم، جیمینننن(با داد و گریه)
جیمین:التماست میکنم ولش کن
هیونچان وایستاد برگشت
هیونچان:نشنیدم
جیمین:التماست میکنم ولش کن،باهاش کاری نداشته باش
هیونچان:افرین حالا شد حرف حساب
رفت سمت ات و لباساش پوشوند و بازش کرد ولی دستو پاشو بست با طناب و گذاشتتش گوشه دیوار
امد سمتم و گفتم
جیمین:چی میخوای ازم
هیونچان:میخوام بکشمت
جیمین:دلت همینو میخواد
هیونچان:اره همینکه مردتو ببینم کافیه
ات به گریه افتاد و سر ات داد زد
هیونچان:خفه شو دختره ی هرزه
جیمین:باهاش درست حرف بزننننن(با داد وحشیانه)
که یه مشت کوبند تو صورتم و از دماغ و دهنم خون امد
ات:ولش کن عوضی ، لطفااا (با گریه)
هیونچان:ولش کنم در عوضش چی گیرم میاد ها؟؟بگو دیگه(باداد)
ات:من ، هرکاری میکنی با من بکن ولی با جیمین کاری نکن لطفاا
هیونچان خندید و گفت
هیونچان:تو؟ تو فقط یه دختر جیغ جیغویی و نمیتونی حتی دودقیقه زیر تحمل کنی ، چرا باید توروبخوام ها ؟
ات:لطفا ولش کن
هیونچان چشمام بست و قدم هاشو سمت ات برد
جیمین: نه ولش کن برگرد
هیونچان:خفه شو و دهنتو ببند
هیونچان :خیله خب ببینم میتونی از پسم بر بیایی یا نه
ات:به یه شرط!!
هیونچان:چه غلطا شرط ؟ حالا بنال ببینم چیه !
ات:دیگه با جیمین کاری نداشته باشی و ولش کنی
هیونچان:آاا شرط کوچیکیه شرط هاتو بزرگتر کن ، مثلا بگو بهم پول بدی یا مال من شی
ات:من پول نمیخوام ، هیچی نمیخوام حتی نمیخوام مال ادم عوضی مثل تو بشم
خوابند تو گوش ات
پایان پارت14
۳.۷k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.