☆فیک عضو هشتم☆
☆فیک عضو هشتم☆
پارت⁷
________________
تو حیاط بودیم که یهو ی چیزی سمتمون پرتاب شد لیسا بغلم کرد و من توپی که در حال پرتاب شدن بود رو بایک دست گرفته بودم توپ رو جونگ کوک پرت کرده بود و وقتی دید توپ رو گرفتم کفش بریده بود و کل مدرسه دور ما جمع شده بودن
_توپمو پس بده
اینو میخوای ( اشاره به توپ)بگیرش
ادای پرت کردن رو درآوردن اون و دوستاش ترسیدن و سرشونو پایین گرفتن ولی من توپ رو پرت نکرده بودن همه داشتن میخندیدن
_اهم گفتم تو پمو بده
باش بهت میدم
این دفعه واقعا پرت کردم و اون فکر کرد دارم ادا در میارم و توپ محکم خورد تو صورتش
_یاااااا(با داد)
توپتو میخواستی منم بهت دادم جوجو کوچولو(آخرشو جوری گفت انگار داره با بچه حرف میزنه و پشتش و کرد و رفت)
کوک خواست بهش حمله کنه که ناظم اومد
(علامت٪ناظم)
٪ایجا چخبره برین سر کلاساتون(با داد)
__________________
(ویو ات)
زنگ خورد وسایلمو جمع کردم و با لیسا به سمت خونه حرکت کردیم خونه هامون تقریبا نزدیک هم بود
(ویو جونگ کوک)
ات و لیسا از کلاس بیرون رفتن و منم تعقیبشون کردم که ببینم خونهی ات کجاست دنبالشون رفتن که لیسا به یک مرد برخورد کرد و ات به جلو رفت و تا با مرده حرف بزنه که اون ات را حل داد من عصبی شدم رفتم جلو تا مرد رو بزنم که دیدم ی پسر دبیرستانی شروع کرد به زدن مرده اون فلیکس بود مرده شروع کرد به زدن فلیکس و پای ات پیچ خوره بود و روی زمین بود لیسا هم پیش ات بود رفتم جلو و مرد رو از روی فلیکس کشیدم کنار و مشتی به صورت مرده زدم همون لحضه دوستای مرده اومدن و فلیکس ات رو بغل کرد و شروع کردیم به دویدن تا به ی نقطه ی امن رسیدیم
________________________________________
مرسی از حمایتتنون♡
شرط
۳ لایک
پارت⁷
________________
تو حیاط بودیم که یهو ی چیزی سمتمون پرتاب شد لیسا بغلم کرد و من توپی که در حال پرتاب شدن بود رو بایک دست گرفته بودم توپ رو جونگ کوک پرت کرده بود و وقتی دید توپ رو گرفتم کفش بریده بود و کل مدرسه دور ما جمع شده بودن
_توپمو پس بده
اینو میخوای ( اشاره به توپ)بگیرش
ادای پرت کردن رو درآوردن اون و دوستاش ترسیدن و سرشونو پایین گرفتن ولی من توپ رو پرت نکرده بودن همه داشتن میخندیدن
_اهم گفتم تو پمو بده
باش بهت میدم
این دفعه واقعا پرت کردم و اون فکر کرد دارم ادا در میارم و توپ محکم خورد تو صورتش
_یاااااا(با داد)
توپتو میخواستی منم بهت دادم جوجو کوچولو(آخرشو جوری گفت انگار داره با بچه حرف میزنه و پشتش و کرد و رفت)
کوک خواست بهش حمله کنه که ناظم اومد
(علامت٪ناظم)
٪ایجا چخبره برین سر کلاساتون(با داد)
__________________
(ویو ات)
زنگ خورد وسایلمو جمع کردم و با لیسا به سمت خونه حرکت کردیم خونه هامون تقریبا نزدیک هم بود
(ویو جونگ کوک)
ات و لیسا از کلاس بیرون رفتن و منم تعقیبشون کردم که ببینم خونهی ات کجاست دنبالشون رفتن که لیسا به یک مرد برخورد کرد و ات به جلو رفت و تا با مرده حرف بزنه که اون ات را حل داد من عصبی شدم رفتم جلو تا مرد رو بزنم که دیدم ی پسر دبیرستانی شروع کرد به زدن مرده اون فلیکس بود مرده شروع کرد به زدن فلیکس و پای ات پیچ خوره بود و روی زمین بود لیسا هم پیش ات بود رفتم جلو و مرد رو از روی فلیکس کشیدم کنار و مشتی به صورت مرده زدم همون لحضه دوستای مرده اومدن و فلیکس ات رو بغل کرد و شروع کردیم به دویدن تا به ی نقطه ی امن رسیدیم
________________________________________
مرسی از حمایتتنون♡
شرط
۳ لایک
۲.۸k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.