برده فراری...5🤍
برده فراری...🤍
Part5🤍
&ارباب فک کن کنم جئون جونگ کوک عاشق شده
@ کی هست حالا؟
&یه دختریه چند روزیه اوردتش عمارت و خیلی بهش میرسه
@ انتقام خوبی میشه😏
&بله قربان،کار های پرواز رو اوکی کنم؟
@ اره ولی ببین وای بحالت اگه جونگ کوک چیزی از قضیه بفهمه یکاری میکنم مرغای اسمون به حالت گریه کنن میفهمی که چی میگم؟
&نه قربان نگران نباشید یه هفته کلا نیست و عمارت رو سپرده به من تاکید کرده چهار چشمی حواسم به دختره باشه😏
@ افرین اگه اینجوری پیش بری قطعا دستمزد خوبی در انتظارته
صبح
ا/ت
از خواب پا شدم وای خداااا اخیش قراره یه هفته از دست این گودزیلا راحت بشم ولی نمی دونم چرا یجوریم انگار غمگینم هی ولش کن رفتم WCو دست و صورتم رو شستم و رفتم سمت اشپزخونه
_ وای چه میزی چیدن همش ماله خودمه نشستم رو صندلی جاییکه فقط جای جونگ کوک بود اوففف جون چه حالی میکنه رو این صندلی صندل نیست که تخت پادشاهیه🤤شروع کردم به خوردن باید بخورم که فکرم باز بشه بتونم بهترین راه رو واسه فرار پیدا کنم...خاک عالم همه ی اینا رو داشتم با صدای بلند میگفتم😑برگشتم دور و برم رو دید زدم ببینم کسی صدام رو شنیده یا نه ولی ینفر بود😐ایش خدا گند بزنن تو این شانسسس...بعد از چند دقیقه اون مردی که حرفم رو شنیده بود اومد سمتم یا ابلفضضضض یعنی می خواد چی بگه😥
&ببخشید خانم نا خواسته حرف هاتون رو شنیدم احیانا می خواین فرار کنین؟
-اممم نه چیزه...
&خب راستش رو بخواین ارباب تا حالا اینجا کلی دختر اورده که من همشون رو فراری دادم(دروغ میگه)اگه بخواین می تونین شما هم جزو اون دخترا باشین البته من به خارج از کشور همشون رو فراری دادم چون اگه تو کره باشین ارباب تو دو دقیقه پیداتون میکنه
_واقعا؟یعنی تموم هزینش رو خودتون میدین؟
&بله
از یه طرف دلم واسه جونگ کوک هم تنگ شده بود هم میسوخت ولی ا/ت تو نباید دلتو بهش ببازی
-خب چیزه...قبول میکنم
&فقط اونجا شما قراره با یه پسر تو عمارت زندگی کنین اون صاحب اون عمارته ولی نکران نباشید اون هیچ کاری با شما نداره ما کارمون در واقع نجات دادن شما خانم از دست این ادمای زرگو هست... راستی واسه پس فردا اماده باشین که واسه اسپانیا پرواز داریم...
Part5🤍
برده فراری...🤍
Part5🤍
&ارباب فک کن کنم جئون جونگ کوک عاشق شده
@ کی هست حالا؟
&یه دختریه چند روزیه اوردتش عمارت و خیلی بهش میرسه
@ انتقام خوبی میشه😏
&بله قربان،کار های پرواز رو اوکی کنم؟
@ اره ولی ببین وای بحالت اگه جونگ کوک چیزی از قضیه بفهمه یکاری میکنم مرغای اسمون به حالت گریه کنن میفهمی که چی میگم؟
&نه قربان نگران نباشید یه هفته کلا نیست و عمارت رو سپرده به من تاکید کرده چهار چشمی حواسم به دختره باشه😏
@ افرین اگه اینجوری پیش بری قطعا دستمزد خوبی در انتظارته
صبح
ا/ت
از خواب پا شدم وای خداااا اخیش قراره یه هفته از دست این گودزیلا راحت بشم ولی نمی دونم چرا یجوریم انگار غمگینم هی ولش کن رفتم WCو دست و صورتم رو شستم و رفتم سمت اشپزخونه
_ وای چه میزی چیدن همش ماله خودمه نشستم رو صندلی جاییکه فقط جای جونگ کوک بود اوففف جون چه حالی میکنه رو این صندلی صندل نیست که تخت پادشاهیه🤤شروع کردم به خوردن باید بخورم که فکرم باز بشه بتونم بهترین راه رو واسه فرار پیدا کنم...خاک عالم همه ی اینا رو داشتم با صدای بلند میگفتم😑برگشتم دور و برم رو دید زدم ببینم کسی صدام رو شنیده یا نه ولی ینفر بود😐ایش خدا گند بزنن تو این شانسسس...بعد از چند دقیقه اون مردی که حرفم رو شنیده بود اومد سمتم یا ابلفضضضض یعنی می خواد چی بگه😥
&ببخشید خانم نا خواسته حرف هاتون رو شنیدم احیانا می خواین فرار کنین؟
-اممم نه چیزه...
&خب راستش رو بخواین ارباب تا حالا اینجا کلی دختر اورده که من همشون رو فراری دادم(دروغ میگه)اگه بخواین می تونین شما هم جزو اون دخترا باشین البته من به خارج از کشور همشون رو فراری دادم چون اگه تو کره باشین ارباب تو دو دقیقه پیداتون میکنه
_واقعا؟یعنی تموم هزینش رو خودتون میدین؟
&بله
از یه طرف دلم واسه جونگ کوک هم تنگ شده بود هم میسوخت ولی ا/ت تو نباید دلتو بهش ببازی
-خب چیزه...قبول میکنم
&فقط اونجا شما قراره با یه پسر تو عمارت زندگی کنین اون صاحب اون عمارته ولی نکران نباشید اون هیچ کاری با شما نداره ما کارمون در واقع نجات دادن شما خانم از دست این ادمای زرگو هست... راستی واسه پس فردا اماده باشین که واسه اسپانیا پرواز داریم...
Part5🤍
برده فراری...🤍
۹.۶k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.