«Reincarnation or dreaming? sleep or awake?»p22 «جاسوسی»
بچه'ها یه نکته بگم قبل پارت: من واسه ناتاشا علامت می'زارم چون به نظر خود من اگه بنویسم ناتاشا نوشت و قلم برداشت نمد چی چی کیفیت رو پایین میاره پس من علامت می'زارم براش شما تصور کنید اینو نوشته روی تخته وایت برد کوچیک توی دست'ش، باشه!
------------------------------------------------------------------------------
________________از زبان راوی*
موموی و ریکو هم'زمان فریاد می'زنند_«چی! جاسوسی! یعنی چی!»
=_«شاسی-چین بزار این قضیه رو من توضیح بدم تو برو حلقوم'ت رو ماساژ کن راحت باش ^-^ .»
@ _«ممنون؛-؛»
=_«ببینید دختر'های نازنینم،گیج نشید!این لیلی'ها و مجنون'هایشان را دیدید نه؟»
® / [/\]_«اوهوم..!»
=_«با اینکه یکم تلخ می'شه برای مومو-چین ولی تحمل کن من باهاتم تو هر شرایط! خیله خب. در زندگی قبلی، این لیلی'ها و مجنون'هایشان با'هم زن و شوهر بودن! یعنی بعضی'هاشون جنسیت اونا مونث بود ولی خب یه ماجرایی شد که یه مرد که شما اونو می'شناسید، ولی چون نمی'خوام اسم نحس'ش رو بگم لقبی که اینشین بهش داد رو می'گم..."شـ*رت موزی"! »
®_«چرا خجالت نمی'کشید شما'ها؟! »
÷_«چونکه منحرف بودن'مون رو از ماما گرفتیم :))) »
=_«احوم احوم...*سرفه الکی* سوکا، این وجهُ النحس ما لیلی'ها و مجنون'هایشان را به فـ***ک داد! بعد'شم به دنیا'ی شما تناسخ پیدا کردن ولی جنسیت'شون مذکر شد!»
®_«مگه می'شه :/ ؟»
=_«چرا که نمی'شه^-^ الآن من می'خوام شما دوتا جاسوسی اون'هارو کنید و شیپ'شان کنی- عاممم یعنی به اونا کمک کنید تا به هم'دیگه برسن همین o(〃^▽^〃)o!»
®_«الآن می'شه بدونیم اون "لیلی'ها و مجنون'هایشان" دقیقاً کی هستن؟»
/|\_«بگذارید من بگویم uwu ! این کفتر'های عاشق:"لیلی و مجنون اول: کاگامی و کوروکو"-"لیلی و مجنون دوم: کیسی و کاساماتسو"-"لیلی و مجنون سوم: میدوریما و تاکاو"-"لیلی و مجنون چهارم: اومنی و ساکورای"-"لیلی و مجنون پنجم: موراساکیبارا و هیمورو"-"لیلی و مجنون ششم: اکاشی و میبوچی"یه شیپ دیگه با اکاشی هم داریم که روشن می'کند او دوتا زن داشت یعنی"لیلی و مجنون هفتم: اکاشی و فوریهاتا"و تامام تامام^~^!»
(ریکو و موموی که از این موضوع خود'ریزی کردند و "ناتوانی گفتار در صحبت کردن" آنها را به خوبی توصیف می'کند!)
[/\]_«یعنی تیتسو-کون دیگه منو دوست نداره و کلا برای من نیست🥺!»
☆_«(اوخی گلبم!)ببین عزیزم، حتی اگه این شد شکست عشقی ولی اگه چشم'هات رو گشاد'تر کنی می'بینی که یکی هست که عاشقت'ه نه فقط کورو-چین!»
[/\]_«چشم، سعی می'کنم با شرایط کنار بیام!»
☆_«احسنت به گل دختر'هام^^»
________________نزد ناتاشا و اینا*
⌓_«این خونه'مه بیایین داخل تا مریض نشدین!»
راکوزان از زیبایی و بزرگی آن خانه مات'شان برد؛ در خود می'گفتند خدایا این قصر است نه خانه!
(به داخل می'روند)
✲_«چقدر خوشگله اینجا!»{→هایاما}
❁_«داداشی، اینجا حیاط'شون از حیاط خونه'ایی که مامان گرفته خوشگل'تره!»{→هایامی}
⌓_«ممنون چشم'هاتون قشنگ می'بینه^^!»
§_«هوف، دلم برای سی-چان یه ذره شد😔💔»[وی:خدایا اینو ببین🤣🤣🤣!]
∆_«اخ سرم خسته'شدیم از نق نق'هات چرا خفه نمی'شی💢!»
∗_«من گشنمه!»
(همه دستان'شان را روی صورت'شان می'کوبند و ناتاشا پقی از خنده زد)
⌓_«خیلی با مزه'اید شما! بیایین آشپزخونه خونه تا شام بخوریم!»
ادامه دارد...
[وی:پیش به سوی مدرسه محل رنجیدن؛-؛]
------------------------------------------------------------------------------
________________از زبان راوی*
موموی و ریکو هم'زمان فریاد می'زنند_«چی! جاسوسی! یعنی چی!»
=_«شاسی-چین بزار این قضیه رو من توضیح بدم تو برو حلقوم'ت رو ماساژ کن راحت باش ^-^ .»
@ _«ممنون؛-؛»
=_«ببینید دختر'های نازنینم،گیج نشید!این لیلی'ها و مجنون'هایشان را دیدید نه؟»
® / [/\]_«اوهوم..!»
=_«با اینکه یکم تلخ می'شه برای مومو-چین ولی تحمل کن من باهاتم تو هر شرایط! خیله خب. در زندگی قبلی، این لیلی'ها و مجنون'هایشان با'هم زن و شوهر بودن! یعنی بعضی'هاشون جنسیت اونا مونث بود ولی خب یه ماجرایی شد که یه مرد که شما اونو می'شناسید، ولی چون نمی'خوام اسم نحس'ش رو بگم لقبی که اینشین بهش داد رو می'گم..."شـ*رت موزی"! »
®_«چرا خجالت نمی'کشید شما'ها؟! »
÷_«چونکه منحرف بودن'مون رو از ماما گرفتیم :))) »
=_«احوم احوم...*سرفه الکی* سوکا، این وجهُ النحس ما لیلی'ها و مجنون'هایشان را به فـ***ک داد! بعد'شم به دنیا'ی شما تناسخ پیدا کردن ولی جنسیت'شون مذکر شد!»
®_«مگه می'شه :/ ؟»
=_«چرا که نمی'شه^-^ الآن من می'خوام شما دوتا جاسوسی اون'هارو کنید و شیپ'شان کنی- عاممم یعنی به اونا کمک کنید تا به هم'دیگه برسن همین o(〃^▽^〃)o!»
®_«الآن می'شه بدونیم اون "لیلی'ها و مجنون'هایشان" دقیقاً کی هستن؟»
/|\_«بگذارید من بگویم uwu ! این کفتر'های عاشق:"لیلی و مجنون اول: کاگامی و کوروکو"-"لیلی و مجنون دوم: کیسی و کاساماتسو"-"لیلی و مجنون سوم: میدوریما و تاکاو"-"لیلی و مجنون چهارم: اومنی و ساکورای"-"لیلی و مجنون پنجم: موراساکیبارا و هیمورو"-"لیلی و مجنون ششم: اکاشی و میبوچی"یه شیپ دیگه با اکاشی هم داریم که روشن می'کند او دوتا زن داشت یعنی"لیلی و مجنون هفتم: اکاشی و فوریهاتا"و تامام تامام^~^!»
(ریکو و موموی که از این موضوع خود'ریزی کردند و "ناتوانی گفتار در صحبت کردن" آنها را به خوبی توصیف می'کند!)
[/\]_«یعنی تیتسو-کون دیگه منو دوست نداره و کلا برای من نیست🥺!»
☆_«(اوخی گلبم!)ببین عزیزم، حتی اگه این شد شکست عشقی ولی اگه چشم'هات رو گشاد'تر کنی می'بینی که یکی هست که عاشقت'ه نه فقط کورو-چین!»
[/\]_«چشم، سعی می'کنم با شرایط کنار بیام!»
☆_«احسنت به گل دختر'هام^^»
________________نزد ناتاشا و اینا*
⌓_«این خونه'مه بیایین داخل تا مریض نشدین!»
راکوزان از زیبایی و بزرگی آن خانه مات'شان برد؛ در خود می'گفتند خدایا این قصر است نه خانه!
(به داخل می'روند)
✲_«چقدر خوشگله اینجا!»{→هایاما}
❁_«داداشی، اینجا حیاط'شون از حیاط خونه'ایی که مامان گرفته خوشگل'تره!»{→هایامی}
⌓_«ممنون چشم'هاتون قشنگ می'بینه^^!»
§_«هوف، دلم برای سی-چان یه ذره شد😔💔»[وی:خدایا اینو ببین🤣🤣🤣!]
∆_«اخ سرم خسته'شدیم از نق نق'هات چرا خفه نمی'شی💢!»
∗_«من گشنمه!»
(همه دستان'شان را روی صورت'شان می'کوبند و ناتاشا پقی از خنده زد)
⌓_«خیلی با مزه'اید شما! بیایین آشپزخونه خونه تا شام بخوریم!»
ادامه دارد...
[وی:پیش به سوی مدرسه محل رنجیدن؛-؛]
۱.۸k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.