گیر یه مدرک کوفتی افتادم
پارت چهارم
راوی: راشل در قصر و باز کرد و شوکه بهش وارد شد
* : اوه، سلام عزیزم
راشل با نفرت و عصبانی به اون نگاه کرد: تو اینجا چیکار می کنی؟
رز: هاع ..... را.... را... راشل
*: اوه عزیزم شوکه شدی؟
راشل: حاضرم کاسل و تحمل کنم! ولی تو یکی رو اصلا!
*: اوه، به مادرت جرات می کنی همچین حرفی بزنی؟
راشل: تو مادر من دیگه نیستی!!!(نفرت)
مادر راشل: اوه، عزیزم دلت برام تنگ شده بود؟ اوه قربونت برم!
راوی: راشل و رز رفتند داخل اتاق... راشل از سر عصبانیت یک دونه محکم مشت زد به دیوار
راشل: آی..... دستم
رز: حالت خوبه؟
راشل : صبر کن...اینجا دیوار مخفی بود چرا تا الان ندیده بودم.
راوی: راشل و رز وارد اتاق یا همون دیوار مخفی شدند....
رز: اوه.... اینجا اتاق کیه؟! مثل اتاق پسر هامیمونه
راشل: آره... چرا تا الان ندیده بودم
* : آوخ بدون اجازه وارد شدین!
راوی: راشل برگشت که نگاهش کنه اون سرشو زد
رز: این همون.....
راوی: اون فرد هردوشون و بی هوش کرد و بردتشون!
راشل: اوه..... چشمام.... اینجا کجاست؟!
رز: راشل .... راشل ... این همونیه که ۲ ماه یکبار میره پیش کاسل....
راشل: این یعنی چی آی دستامون که بسته است
راوی: اون فرد سیاه پوش اومد
*:اوه بلاخره بهوش اومدین
راشل: عوضی اگه دستم بهت برسه تیکه تیکه ات می کنم
*: اوه باشه بیچاره بدبخت!
راشل: خفه شو! لال مونی بگیر!عوضی
رز: ولش کن اینا ما رو می کشن
راشل: عیبی نداره ! می خوام انتقامم و بگیرم
*: اوه خودشون تشریف آوردن!!!!
پایان پارت ۴
منتظرت پارت پنجم باشید
راوی: راشل در قصر و باز کرد و شوکه بهش وارد شد
* : اوه، سلام عزیزم
راشل با نفرت و عصبانی به اون نگاه کرد: تو اینجا چیکار می کنی؟
رز: هاع ..... را.... را... راشل
*: اوه عزیزم شوکه شدی؟
راشل: حاضرم کاسل و تحمل کنم! ولی تو یکی رو اصلا!
*: اوه، به مادرت جرات می کنی همچین حرفی بزنی؟
راشل: تو مادر من دیگه نیستی!!!(نفرت)
مادر راشل: اوه، عزیزم دلت برام تنگ شده بود؟ اوه قربونت برم!
راوی: راشل و رز رفتند داخل اتاق... راشل از سر عصبانیت یک دونه محکم مشت زد به دیوار
راشل: آی..... دستم
رز: حالت خوبه؟
راشل : صبر کن...اینجا دیوار مخفی بود چرا تا الان ندیده بودم.
راوی: راشل و رز وارد اتاق یا همون دیوار مخفی شدند....
رز: اوه.... اینجا اتاق کیه؟! مثل اتاق پسر هامیمونه
راشل: آره... چرا تا الان ندیده بودم
* : آوخ بدون اجازه وارد شدین!
راوی: راشل برگشت که نگاهش کنه اون سرشو زد
رز: این همون.....
راوی: اون فرد هردوشون و بی هوش کرد و بردتشون!
راشل: اوه..... چشمام.... اینجا کجاست؟!
رز: راشل .... راشل ... این همونیه که ۲ ماه یکبار میره پیش کاسل....
راشل: این یعنی چی آی دستامون که بسته است
راوی: اون فرد سیاه پوش اومد
*:اوه بلاخره بهوش اومدین
راشل: عوضی اگه دستم بهت برسه تیکه تیکه ات می کنم
*: اوه باشه بیچاره بدبخت!
راشل: خفه شو! لال مونی بگیر!عوضی
رز: ولش کن اینا ما رو می کشن
راشل: عیبی نداره ! می خوام انتقامم و بگیرم
*: اوه خودشون تشریف آوردن!!!!
پایان پارت ۴
منتظرت پارت پنجم باشید
۲.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.