ازدواج اجباری p7

ا.ت:بله
زنه :خب چه میکاپی میخواید؟
ا.ت:میکاپ مارال(همینجوری گفتم 🗿😂)
زنه:بله حتما
ا.ت:ممنون
زنه:خواهش میکنم
زنه:چقد عروس خشگلی داریم ما(🗿🗿)
ا.ت:مرسی عزیزم
ا.ت:نظرت چیه با هم درحال میکاپ کردنم درد و دل کنیم؟
زنه:عالیه
ا.ت:خب راستش من دارم اجباری ازدواج میکنم .
زنه :چرا آخه
ا.ت:مامان و بابام و خالم و شوهر خالم گفتن .
زنه:حالا همو دوست دارین؟
ا.ت:اصلا ، اون شوهر اجباریم دوست دختر داره و با منم با فحش حرف میزنه .
(خلاصه با هم کلی درد و دل کردن🗿😂)
*ویو ا.ت*
بعد ۳ ساعت میکاپ تموم شد و رفتم لباس عروسمو بپوشم ، خدا کنه اون دختره ی کثافت رو نبینم .
*ویو جیمین*
آرایشگاه تموم شده و باید برم دنبال اون هرزه . خدا کنه لنا ا.تو نبینه(لنا دوست دختره جیمینه)
*مکالمه*
ا.ت:الو
جیمین:کوفت
ا.ت:کی میرسی
جیمین:۱۰ دقیقه ی دیگه ، خر
ا.ت:نزار امروزو زهرمارم بشه.
جیمین:خب بابا
ا.ت:خدافظ
جیمین:برو بمیر (آخه چرا انقد بد حرف میزنی🥺🥺)