نام رمان:عشق مافیایی من
نام رمان:عشق مافیایی من
کاپل:ات_تهیونگ
ژانر:عاشقانه_مافیایی
تعداد پارت:نامعلوم
Part 7
(ویو ات)فیلم تموم شد و رفتیم خابیدیم قرار بود صبح بریم خرید عروسی و تو بغل هم خابمون برد...(پرش زمانی به ۹ صبح)
همزمان از خواب بلند شدیم و یکم صبحونه خوردیم و سریع رفتیم فروشگاه لباس وارد یه مغازه شدیم که لباس عروس میفروخت یدونه انتخاب کردیم خیلی قشنگ بود(عکس لباس عروس اسلاید دو)که گفتم...
ات:تهیونگ این چطوره خیلی دوسش دارم میشه اینو برداریم
تهیونگ:اره خوشگله برو بپوشش
ات:باشه
(ویو ات)رفتم لباسو پوشیدم خیلی قشنگ بود...
ات:تهیونگ ببین قشنگه؟
تهیونگ:...
ات:تهیونگ؟
تهیونگ:....
ات:تهیونگگگگگ
تهیونگ:ها... بله..
ات:اصن حواست هست ده ساعت صدات میکنم میگم قشنگه
تهیونگ:ارع خیلی خوشگله
(ویو تهیونگ)حواسم نبود داشتم به بقیه لباسا نگا میکردم تا اینکه ات صدام زد خیلی لباس بهش میومد محوش شده بودم...
(ویو ات)لباس رو پوشیدم و در اوردم حساب کردیم و رفتیم برای تهیونگ کت شلوار بخریم تا اینکه چشممون به یه مغازه خورد که گفتم
ات:تهیونگ اونجا کت شلوار داره بیا بریم
تهیونگ:باشه
(ویو ات)یه کت شلوار مشکی دیدم خیلی قشنگ بود مطمئن بودم بهش میاد...
ات:تهیونگ این خیلی قشنگه برو بپوشش ببینیم
تهیونگ:چشم هرچی بیبیم بگه
(ویو تهیونگ)رفتم پوشیدم و ات رو صدا زدم...
تهیونگ:ات ببین قشنگه
(ویو ات)منتظر بودم تا اینکه صدام زد واقعا بهش میومد خیلی خوشگل شده بود
ات:عالیع تهیونگ همین خوبه(عکس کت شلوار تهیونگ اسلاید سه)
(ویو ات)همچیو خریدیم کفش و لباسهامون و رفتیم یه کم بیرونو دور زدیم و شام هم رفتیم بیرون یه رستوران خیلی شیک یهو ساعتمو دیدم ۱۰ و نیم بود باورم نشد زمان انقد زود. گذشته غذامونو خوردیم و...(پرش زمانی به ۱۲ شب)اومدیم خونه خابیدیم چون فردا روز عروسیمون بود خوشحال بودم ولی یکمم استرس داشتم خابیدیم و....
اینم پارت ۷ حمایت یادتون نره قشنگا🙂💜
کاپل:ات_تهیونگ
ژانر:عاشقانه_مافیایی
تعداد پارت:نامعلوم
Part 7
(ویو ات)فیلم تموم شد و رفتیم خابیدیم قرار بود صبح بریم خرید عروسی و تو بغل هم خابمون برد...(پرش زمانی به ۹ صبح)
همزمان از خواب بلند شدیم و یکم صبحونه خوردیم و سریع رفتیم فروشگاه لباس وارد یه مغازه شدیم که لباس عروس میفروخت یدونه انتخاب کردیم خیلی قشنگ بود(عکس لباس عروس اسلاید دو)که گفتم...
ات:تهیونگ این چطوره خیلی دوسش دارم میشه اینو برداریم
تهیونگ:اره خوشگله برو بپوشش
ات:باشه
(ویو ات)رفتم لباسو پوشیدم خیلی قشنگ بود...
ات:تهیونگ ببین قشنگه؟
تهیونگ:...
ات:تهیونگ؟
تهیونگ:....
ات:تهیونگگگگگ
تهیونگ:ها... بله..
ات:اصن حواست هست ده ساعت صدات میکنم میگم قشنگه
تهیونگ:ارع خیلی خوشگله
(ویو تهیونگ)حواسم نبود داشتم به بقیه لباسا نگا میکردم تا اینکه ات صدام زد خیلی لباس بهش میومد محوش شده بودم...
(ویو ات)لباس رو پوشیدم و در اوردم حساب کردیم و رفتیم برای تهیونگ کت شلوار بخریم تا اینکه چشممون به یه مغازه خورد که گفتم
ات:تهیونگ اونجا کت شلوار داره بیا بریم
تهیونگ:باشه
(ویو ات)یه کت شلوار مشکی دیدم خیلی قشنگ بود مطمئن بودم بهش میاد...
ات:تهیونگ این خیلی قشنگه برو بپوشش ببینیم
تهیونگ:چشم هرچی بیبیم بگه
(ویو تهیونگ)رفتم پوشیدم و ات رو صدا زدم...
تهیونگ:ات ببین قشنگه
(ویو ات)منتظر بودم تا اینکه صدام زد واقعا بهش میومد خیلی خوشگل شده بود
ات:عالیع تهیونگ همین خوبه(عکس کت شلوار تهیونگ اسلاید سه)
(ویو ات)همچیو خریدیم کفش و لباسهامون و رفتیم یه کم بیرونو دور زدیم و شام هم رفتیم بیرون یه رستوران خیلی شیک یهو ساعتمو دیدم ۱۰ و نیم بود باورم نشد زمان انقد زود. گذشته غذامونو خوردیم و...(پرش زمانی به ۱۲ شب)اومدیم خونه خابیدیم چون فردا روز عروسیمون بود خوشحال بودم ولی یکمم استرس داشتم خابیدیم و....
اینم پارت ۷ حمایت یادتون نره قشنگا🙂💜
۷.۷k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.