نجاتم بده پارت ۱۲
جیمین از اتاق رفت بیرون و نارا وسایلش رو مرتب کرد و گوشیش زنگ خورد ناشناس بود جواب داد
+بله؟
_خانم لی نارا ¿
+خودمم
_اقای پارک یونجین پدر بزرگ شماست
نارا حتی شنیدن اسمش هم براش نفرت انگیز بود با این حال گفت
+بله درسته! برای چی؟
_ایشون پول پرداخت هزینه های بیمارستان رو نداشتن یک ماهه دنبالتون میگردیم
+خب!😐
_ایشون به ما گفتن شمارو پیدا کنیم میخواست شما رو ببینه
+ببینم آقا شما من رو درمان کردین که من هزینه رو پرداخت کنم ؟
برید از خودش پول بگیرید دیگه هم به من زنگ نزنید باشه؟ این همه سال من رو ندیده الان تازه یاد من افتاده؟
با لحن کوبنده نارا مرد از پشت تلفن خودش رو خیس کرده بود با لکنت گفت:ب ا ش ه 😰😦
نارا از عصبانیت گوشیش رو پرت کرد که صدای بدی داد
بعد چند لحظه در با شدت باز شد جیهوپ با ترس گفت
_مشکلی پیش اومده؟ ؟😧
+نه چیزی نیست
+بله؟
_خانم لی نارا ¿
+خودمم
_اقای پارک یونجین پدر بزرگ شماست
نارا حتی شنیدن اسمش هم براش نفرت انگیز بود با این حال گفت
+بله درسته! برای چی؟
_ایشون پول پرداخت هزینه های بیمارستان رو نداشتن یک ماهه دنبالتون میگردیم
+خب!😐
_ایشون به ما گفتن شمارو پیدا کنیم میخواست شما رو ببینه
+ببینم آقا شما من رو درمان کردین که من هزینه رو پرداخت کنم ؟
برید از خودش پول بگیرید دیگه هم به من زنگ نزنید باشه؟ این همه سال من رو ندیده الان تازه یاد من افتاده؟
با لحن کوبنده نارا مرد از پشت تلفن خودش رو خیس کرده بود با لکنت گفت:ب ا ش ه 😰😦
نارا از عصبانیت گوشیش رو پرت کرد که صدای بدی داد
بعد چند لحظه در با شدت باز شد جیهوپ با ترس گفت
_مشکلی پیش اومده؟ ؟😧
+نه چیزی نیست
۲.۳k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.