احساس عجیب

پارت 1
ویو رین
صب مث همیشه بیدار شدم دستو صورتم رو شستم و رفتم پایین صبونه درست کردم. تاخواستم برم بیدارشون کنم دیدم ران با موهای بهم ریخته بیدار شد:
ران: صبونه چی داریم
رین: اول برو دست و صورتتو بشور بعد بیا صبونه
ران: باشههه
بعد کمکم ریندو هم بیدار شد بعد صبونه موهای رانو بافتم و رفتن بیرون هنوز نفهمیدم چرا انقد عاشق دعوان به هر حال رفتم تو اتاقم و شروع کردم به کتاب خوندن انقدر غرق خوندن کتاب شدم که زمان از دستم در رف.
رفتم پایین ظرفارو شستم و ناهار و عصرونه و چاییو همه چی درس کردم بعد یکم استراحت کردم بیدار که شدم ساعت سه و نیم بود که ران و ریندو اومدن وقتی دستو بال خونیشونو دیدم عصبانی شدمو:
رین: سلام
ریندو: سلام چرا اخمات توهمه؟
رین: چرا هر موقع میرین بیرون زخمی میشین؟
رانو ریندو: ......
رین: ب هرحال بیاین زخماتونو تمیز کنم بعد بیاین همه چی درست کردم براتون😁
(ببینین حالایصورتشونو با ایموجی میزارم)
ویو نویسنده
رین رفتو زخماشونو تمیز کرد و براشون چاییو موچی و دانگو گذاشت بعد از اینکه خوردن گوشی رین زنگ خورد تاخواست جواب بده.......
(همینجا تمومش میکنم تو خماری بمونین😁😁🤭)