پارت14🧜♀️✨my Mermaid
پارت 14
ته: پریدم وسطه حرفش نه بلند نشو زیر کمرش و پاشو گرفتم و براید استایل بردمش تو ماشین
همه جوری نگاهمون میکردن که انگار زن و شوهریمو خیلی به هم میایم
سوا:ح....حس میکنم همه دارن مارو نگاه میکنن
ته: ا...ام اره
سوا: معذبم
ته: رسیدیم
*میزارتش تو ماشین*
___________________________
فردا*
از زبون سوا:
سوا: از خواب پا شدم تهیونگ عینه همیشه رفته بود سر کار تا ظهر هم برنمیگشت تصمیم گرفتم برم بیرون و برا خودم بچرخم
یک ساعتی شده بود که دیدم چند تا پسره دبیرستانی دارن میان
به بچه بودنشون لبخند زدم اما یه هو راهشون به سمته من کج شد اومدن نزدیکم دورمو احاطه کردن
+ هی خوشگله چطوری؟
_ خیلی اندامش خوبه خوشگلم هس احتمالا خودشم خوبه دیگه
همشون:😂😂😂😂
سوا:ا...ا....ز سنتون خجالت بکشید من خیلی بزرگتر از شمام
&اشکالی نداره میتونی اونیم بشی
سوا:ب....ب..ری...ری... داونور میخوام رد شم
_کجا هنوز زوده
سوا: داشت دستشو سمته سینه هام میوورد
که تاقتم تاق شدو خابوندم تو گوشش یکی یکی اومدن جلو برا قلدری ولی همرو شت و پل کردم بعدشم رفتم خونه کلید گذاشتم تو در و درو باز کردم
ته رو دیدم رو مبل رو به روی من دست به سینه نشسته اوه مگه چقد گذشته که ته الان خونس به ساعت نگاه کردم اوه ساعت ۴ بود باید حدس میزدم اون موقع که اون پسرا از مدرسه برمیگشتن ظهر شده
ته: به به سوا خانوم کجا بودین تا این موقع عصر؟
سوا:بیرون دیگه
ته: اونوقت برا چی
سوا: همینطور که کفشام رو در میاوردم گفتم مگه باید به تو توضیح بدم کفشامو دراوردم و اومدم یه قدم بردارم به داخل که تهیونگ با شدت زیادی چسبوندم به در
ته: اره باید توضیح بدی من...من
سوا: تو؟
ته: من...من دوست...ام نه من صاحب خونم
سوا: حس کردم حرفش چیزه دیگه ای بود
سوا: خب صاحب خونه باشی صاحب من نیسی که
ته: هستم
سوا:چ.....چی؟
سلام بچه ها من تا اخر این فیکو نوشتم ۲ پارت دیگه مونده الان با هم اپ میکنم همشو تموم شه چون مدارس داره شروع میشه و میخوام تمومشون کنم اون فیکم سعی میکنم سریعتر سر و تهشو هم بیارم
حمایت فراموش نشه بای (با اینکه حمایت نمیشه:(
ته: پریدم وسطه حرفش نه بلند نشو زیر کمرش و پاشو گرفتم و براید استایل بردمش تو ماشین
همه جوری نگاهمون میکردن که انگار زن و شوهریمو خیلی به هم میایم
سوا:ح....حس میکنم همه دارن مارو نگاه میکنن
ته: ا...ام اره
سوا: معذبم
ته: رسیدیم
*میزارتش تو ماشین*
___________________________
فردا*
از زبون سوا:
سوا: از خواب پا شدم تهیونگ عینه همیشه رفته بود سر کار تا ظهر هم برنمیگشت تصمیم گرفتم برم بیرون و برا خودم بچرخم
یک ساعتی شده بود که دیدم چند تا پسره دبیرستانی دارن میان
به بچه بودنشون لبخند زدم اما یه هو راهشون به سمته من کج شد اومدن نزدیکم دورمو احاطه کردن
+ هی خوشگله چطوری؟
_ خیلی اندامش خوبه خوشگلم هس احتمالا خودشم خوبه دیگه
همشون:😂😂😂😂
سوا:ا...ا....ز سنتون خجالت بکشید من خیلی بزرگتر از شمام
&اشکالی نداره میتونی اونیم بشی
سوا:ب....ب..ری...ری... داونور میخوام رد شم
_کجا هنوز زوده
سوا: داشت دستشو سمته سینه هام میوورد
که تاقتم تاق شدو خابوندم تو گوشش یکی یکی اومدن جلو برا قلدری ولی همرو شت و پل کردم بعدشم رفتم خونه کلید گذاشتم تو در و درو باز کردم
ته رو دیدم رو مبل رو به روی من دست به سینه نشسته اوه مگه چقد گذشته که ته الان خونس به ساعت نگاه کردم اوه ساعت ۴ بود باید حدس میزدم اون موقع که اون پسرا از مدرسه برمیگشتن ظهر شده
ته: به به سوا خانوم کجا بودین تا این موقع عصر؟
سوا:بیرون دیگه
ته: اونوقت برا چی
سوا: همینطور که کفشام رو در میاوردم گفتم مگه باید به تو توضیح بدم کفشامو دراوردم و اومدم یه قدم بردارم به داخل که تهیونگ با شدت زیادی چسبوندم به در
ته: اره باید توضیح بدی من...من
سوا: تو؟
ته: من...من دوست...ام نه من صاحب خونم
سوا: حس کردم حرفش چیزه دیگه ای بود
سوا: خب صاحب خونه باشی صاحب من نیسی که
ته: هستم
سوا:چ.....چی؟
سلام بچه ها من تا اخر این فیکو نوشتم ۲ پارت دیگه مونده الان با هم اپ میکنم همشو تموم شه چون مدارس داره شروع میشه و میخوام تمومشون کنم اون فیکم سعی میکنم سریعتر سر و تهشو هم بیارم
حمایت فراموش نشه بای (با اینکه حمایت نمیشه:(
۳۷.۰k
۲۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.