وقتی پسر خاله ات بود و...
کوک:براید استایل بغلش کردم بردم یه لباس بهش پوشوندم( اسلاید 2) گذاشتمش رو تخت و از پشت بغلش کردم
پرش زمانی ساعت 3 صبح:
ویو تهیونگ:
وارد ویلا شدم برقا خاموش بود
وارد اتاق ا.ت شدم دیدم ا.ت تو بغل کوک خوابیده
_کوک بیداری؟؟
جونگ کوک:-اروم به سمت ته برگشت
عه برگشتی؟؟ اره بیدارم
تهیونگ:اومد نزدیک تخت و کنار تخت نشست
و به ا.ت خیره شد.
کوک:درسته زنم خیلی قشنگه ولی دیگه با نگاهت نخورشش
تهیونگ :-پوکر 😑
گمشو بابا خواهر منهه اصن نمیدمش بهت
کوک:اینگگگ 🦖🦖
تهیونگ :یذره ا.ت رو بکش اونور منم بخوابم
کوک:باشه.. -کمر ا.ت رو گرفتم خودم رفتم کنار تخت ا.ت رو هم کشیدم تو بغلم)
تهیونگ:رفتم رو تخت دراز کشیدم کوک هم اونور بود و ا.ت بینمون . دستم رو گذاشتم رو کمر ا.ت و بهش نزدیک شدم
کوک:هویی مال منهه
ته:خب توم دستت رو کمرشههه
کوک:عیش
پرش زمانی به صبح:
ویو ات:صبح از خواب پاشدم داشتم خفه شدم دو نفر محکم بغلم کرده بودن...
جیغ زدمم.....
ولم کنیدددد...
پارت بعد:70 لایک
پرش زمانی ساعت 3 صبح:
ویو تهیونگ:
وارد ویلا شدم برقا خاموش بود
وارد اتاق ا.ت شدم دیدم ا.ت تو بغل کوک خوابیده
_کوک بیداری؟؟
جونگ کوک:-اروم به سمت ته برگشت
عه برگشتی؟؟ اره بیدارم
تهیونگ:اومد نزدیک تخت و کنار تخت نشست
و به ا.ت خیره شد.
کوک:درسته زنم خیلی قشنگه ولی دیگه با نگاهت نخورشش
تهیونگ :-پوکر 😑
گمشو بابا خواهر منهه اصن نمیدمش بهت
کوک:اینگگگ 🦖🦖
تهیونگ :یذره ا.ت رو بکش اونور منم بخوابم
کوک:باشه.. -کمر ا.ت رو گرفتم خودم رفتم کنار تخت ا.ت رو هم کشیدم تو بغلم)
تهیونگ:رفتم رو تخت دراز کشیدم کوک هم اونور بود و ا.ت بینمون . دستم رو گذاشتم رو کمر ا.ت و بهش نزدیک شدم
کوک:هویی مال منهه
ته:خب توم دستت رو کمرشههه
کوک:عیش
پرش زمانی به صبح:
ویو ات:صبح از خواب پاشدم داشتم خفه شدم دو نفر محکم بغلم کرده بودن...
جیغ زدمم.....
ولم کنیدددد...
پارت بعد:70 لایک
۲۸.۷k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.