فیک بیمار دیوونه
𝑃𝑎𝑟𝑡5
جیهوپ: اگ اینطوری رفتار کنی بد میشه هاا خوشم نمیاد ی دختر اونجوری باشه
ا.ت: اوو باش سعیمو میکنم اوکی؟
جیهوپ: همم
شب**
ویو جیهوپ: شب شده بود منو ا.ت داشایم فیلم میدیدم و ساعت ۱۲ لیسا اومد خونه وقتی ا.ت رو دید نمیدونم چرا اخماش توهم رفت منم از حرص ا.ت رو کنار خودم کشیدم و دستمو دور کمرش حلقه کردم...اومد سمتون...
لیسا: سلامممم عزیزم ایشون کی باشن؟
جیهوپ: عام خوب ایشون...
ا.ت: من دستشم و شما کی باشین؟
لیسا: از حرص هوف بلندی کشید** اوم من دوست دختر اون پسری هستم که نشستی پیشش... میشه بری کنار میخام برم پیش
ا.ت: عام خوب باشه..
ا.ت میخاست بره کنار که دست جیهوپ محکمتر شد و نزاشت حرکت کنه...
جیهوپ: لیسا میتونی بیای اینور بشینی جا که هست واست..
لیسا: هوپی عزیزم میشه باهم حرف بزنیمممم (باحرص)
جیهوپ:عا باشه(خیلی راحت و ریلکس)
به سمت اتاق خابشون قدم برداشتن...
لیسا:معلوم هست داری چیکار میکنی؟ اون هرزه کیه اوردی اینجا هااا(باداد)
جیهوپ:دادنزن منم بلدم داد بزنم اولم درست حرف بزن گفتم که دوستمه
لیسا:دوست هه پس چرا من خبر ندارم بدون اینکه ب من خبر بدی چرا اوردیش خونه هاا چراااا جواب بدا دیگ لعنتیی(داد بلند)
جیهوپ: از تو باید اجازه میگرفتم که کی رو بیارم و کی رو نیامم من بهت میگم چرا شبا ساعت ۱۲ و ۱ میای خونه (داد بلند)
لیسا: این مسئله چ ربطی ب دیر اومدن من دارههه(داد بلند تر)
جیهوپ:خیلیم داره ...ههه... فک کردی نمیدونم داری چ غلطایی میکنی هاا (داد بلند ترتر)
لیسا:چ ..چی؟؟
جیهوپ: هه منو احمق فرض میکنی نه؟ گمشو از خونه من بیرون یالا برو همونجا که بودی...
لیسا: جیهوپ.. هق .. بیین من.. دو..دوست دارم..هق باور کن
جیهوپ: که دوسم داری اره واسه همون رفتی پی هرزگی...
جیعوپ میخاست اتاق رو ترک کنه که با حرف لیسا موند..
لیسا: جیهوپ بهخاطر اون دختر داری این کارو میکنی اون هرزه مگ چیکارت کرده که تو دلت جا گرفتع... جیهوپ... هق ... من حاملم..هققق
جیهوپ: درمورد اون دختر درست بحرف اون هرزع نیس بلکه این تویی کع هرزه ایی و هرزهگی میکنی حالا لین بچه معلوم نیس مال کیه ...
لیسا: این بچه مال توعه...
جیهوپ: ب طرف لیسا حمله ور میشه و گردنشو میگیره و فشار میده** فک کردی با دروغات میتونی خامم کنی هاا اون شب کاملا یادم میاد درسته مست بودم ولی حتی دستمم بت نخورد...
لیسا: تو..
جیهوپ:بله همع چی یادمه حالا هم از خونه من گمشوو بیرونن..
لیسا: مطمعن باش نمیزارم ب همین راحتی خوشبخت شین و آب خوش از گلتون بره پایین...
جیهوپ: اگ اینطوری رفتار کنی بد میشه هاا خوشم نمیاد ی دختر اونجوری باشه
ا.ت: اوو باش سعیمو میکنم اوکی؟
جیهوپ: همم
شب**
ویو جیهوپ: شب شده بود منو ا.ت داشایم فیلم میدیدم و ساعت ۱۲ لیسا اومد خونه وقتی ا.ت رو دید نمیدونم چرا اخماش توهم رفت منم از حرص ا.ت رو کنار خودم کشیدم و دستمو دور کمرش حلقه کردم...اومد سمتون...
لیسا: سلامممم عزیزم ایشون کی باشن؟
جیهوپ: عام خوب ایشون...
ا.ت: من دستشم و شما کی باشین؟
لیسا: از حرص هوف بلندی کشید** اوم من دوست دختر اون پسری هستم که نشستی پیشش... میشه بری کنار میخام برم پیش
ا.ت: عام خوب باشه..
ا.ت میخاست بره کنار که دست جیهوپ محکمتر شد و نزاشت حرکت کنه...
جیهوپ: لیسا میتونی بیای اینور بشینی جا که هست واست..
لیسا: هوپی عزیزم میشه باهم حرف بزنیمممم (باحرص)
جیهوپ:عا باشه(خیلی راحت و ریلکس)
به سمت اتاق خابشون قدم برداشتن...
لیسا:معلوم هست داری چیکار میکنی؟ اون هرزه کیه اوردی اینجا هااا(باداد)
جیهوپ:دادنزن منم بلدم داد بزنم اولم درست حرف بزن گفتم که دوستمه
لیسا:دوست هه پس چرا من خبر ندارم بدون اینکه ب من خبر بدی چرا اوردیش خونه هاا چراااا جواب بدا دیگ لعنتیی(داد بلند)
جیهوپ: از تو باید اجازه میگرفتم که کی رو بیارم و کی رو نیامم من بهت میگم چرا شبا ساعت ۱۲ و ۱ میای خونه (داد بلند)
لیسا: این مسئله چ ربطی ب دیر اومدن من دارههه(داد بلند تر)
جیهوپ:خیلیم داره ...ههه... فک کردی نمیدونم داری چ غلطایی میکنی هاا (داد بلند ترتر)
لیسا:چ ..چی؟؟
جیهوپ: هه منو احمق فرض میکنی نه؟ گمشو از خونه من بیرون یالا برو همونجا که بودی...
لیسا: جیهوپ.. هق .. بیین من.. دو..دوست دارم..هق باور کن
جیهوپ: که دوسم داری اره واسه همون رفتی پی هرزگی...
جیعوپ میخاست اتاق رو ترک کنه که با حرف لیسا موند..
لیسا: جیهوپ بهخاطر اون دختر داری این کارو میکنی اون هرزه مگ چیکارت کرده که تو دلت جا گرفتع... جیهوپ... هق ... من حاملم..هققق
جیهوپ: درمورد اون دختر درست بحرف اون هرزع نیس بلکه این تویی کع هرزه ایی و هرزهگی میکنی حالا لین بچه معلوم نیس مال کیه ...
لیسا: این بچه مال توعه...
جیهوپ: ب طرف لیسا حمله ور میشه و گردنشو میگیره و فشار میده** فک کردی با دروغات میتونی خامم کنی هاا اون شب کاملا یادم میاد درسته مست بودم ولی حتی دستمم بت نخورد...
لیسا: تو..
جیهوپ:بله همع چی یادمه حالا هم از خونه من گمشوو بیرونن..
لیسا: مطمعن باش نمیزارم ب همین راحتی خوشبخت شین و آب خوش از گلتون بره پایین...
۴۴.۸k
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.