ستاره زندگیم
ستاره زندگیم
پارت ۳ 🎀☁️
یونجون : میدونی اون کی بود
ات : نه..نه،نمیدونم
یونجون : ما فردا قراره بریم یک اردو ، تو هم میای ؟
ات : بله ، منم میام
یونجون : خوبه ، فردا میبینمت و لبخند زد و موهای ات رو نوازش کرد و رفت
صبح شد و رفت مدرسه . امروزم هیچ اتفاق خاصی نیفتاد اگر اذیت کردن های یوری رو فراموش کنیم. کلاس تموم شد و ات وسایلش رو جمع کرد تا بره .
یونا : بریم ؟
ات : من باید برم دستشویی،تو برو بعد من میام
یونا و همه بچه ها رفتن ، کمی بعد ات هم رفت از مدرسه بیرون تا به محل اردو پیش بقیه بره
*دو ساعت بعد*
یونا رفت پیش یونجون
یونا : استاد ، یک ساعت گذشت ولی ات هنوز نیومده ، گوشیش هم جواب نمیده
یونجون : هنوز ات نیومده ؟!
یونا. نه
یونجون : تو حواست به بقیه باشه ، من میرم مدرسه رو نگاه کنم و سوار ماشین شد و به سمت مدرسه حرکت کرد.
وارد مدرسه شد و همه ی سوراخ های مدرسه رو گشت ولی هیچی از ات پیدا نکرد.
به مامان ات زنگ زد
یونجون : ببخشید اگه بد موقع زنگ زدم ولی ، ات خونه است ؟
مامان ات : نه ، خونه نیست و سرم شلوغه لطفاً دیگه تماس نگیرید و قطع کرد
یونجون با تعجب به صفحه گوشی خیره شد ، چرا مامان ات اینجوری رفتار کرد ؟ مهم نیست
رفت بیرون و کوچه های اطراف رو شروع کرد گشتن ، که کنار سطل آشغالی کیف ات رو پیدا کرد ، برش داشت و نگاهش کرد . یونجون مطمئن بود که این کیف ات هست ولی اینجا ؟ کنار سطل آشغالی ؟ خودش کجاست ؟ ۱۰۰۰ تا سوال توی دهنش پیش اومد
#کره_جنوبی#بی_تی_اس#بلک_پینک#کیپاپ#کیدراما
پارت ۳ 🎀☁️
یونجون : میدونی اون کی بود
ات : نه..نه،نمیدونم
یونجون : ما فردا قراره بریم یک اردو ، تو هم میای ؟
ات : بله ، منم میام
یونجون : خوبه ، فردا میبینمت و لبخند زد و موهای ات رو نوازش کرد و رفت
صبح شد و رفت مدرسه . امروزم هیچ اتفاق خاصی نیفتاد اگر اذیت کردن های یوری رو فراموش کنیم. کلاس تموم شد و ات وسایلش رو جمع کرد تا بره .
یونا : بریم ؟
ات : من باید برم دستشویی،تو برو بعد من میام
یونا و همه بچه ها رفتن ، کمی بعد ات هم رفت از مدرسه بیرون تا به محل اردو پیش بقیه بره
*دو ساعت بعد*
یونا رفت پیش یونجون
یونا : استاد ، یک ساعت گذشت ولی ات هنوز نیومده ، گوشیش هم جواب نمیده
یونجون : هنوز ات نیومده ؟!
یونا. نه
یونجون : تو حواست به بقیه باشه ، من میرم مدرسه رو نگاه کنم و سوار ماشین شد و به سمت مدرسه حرکت کرد.
وارد مدرسه شد و همه ی سوراخ های مدرسه رو گشت ولی هیچی از ات پیدا نکرد.
به مامان ات زنگ زد
یونجون : ببخشید اگه بد موقع زنگ زدم ولی ، ات خونه است ؟
مامان ات : نه ، خونه نیست و سرم شلوغه لطفاً دیگه تماس نگیرید و قطع کرد
یونجون با تعجب به صفحه گوشی خیره شد ، چرا مامان ات اینجوری رفتار کرد ؟ مهم نیست
رفت بیرون و کوچه های اطراف رو شروع کرد گشتن ، که کنار سطل آشغالی کیف ات رو پیدا کرد ، برش داشت و نگاهش کرد . یونجون مطمئن بود که این کیف ات هست ولی اینجا ؟ کنار سطل آشغالی ؟ خودش کجاست ؟ ۱۰۰۰ تا سوال توی دهنش پیش اومد
#کره_جنوبی#بی_تی_اس#بلک_پینک#کیپاپ#کیدراما
۲.۲k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.