چند پارتی جیکوک🖤💛
های گایز
ببخشید دیر شد
از زبان جونگ کوک:
دو روز بود هیچی نخورده بود. در اتاق رو محکم بسته بود و بیرون نمیومد. به خاطر یه مشت هیتر که بهش گفته بودن چاقه. با کلافگی دستمو به کمرم زدم و رفتم تو آشپزخونه. پرش زمانی:
ناهار کیمچی درست کرده بودم. جیمین عاشق کیمچی بود. یکم براش ریختم تو بشقاب و صداش زدم: جیییییمییییییییننننننن! بیا! ناهار کیمچی درست کردما!
صدایی نیومد. یعنی چی؟! همیشه لااقل با یه ناله جوابمو میاد. ضربان قلبم تند شد. با بشقاب رفتم دم در اتاق. در کمال تعجب در به راحتی باز شد. چشمام صحنه ای رو که میدید باور نمی کرد. بشقاب غذا از دستم افتاد. جیمین روی زمین افتاده بود!
ببخشید کم بود
می خواستم جای حساس قطع کنم😁
ببخشید دیر شد
از زبان جونگ کوک:
دو روز بود هیچی نخورده بود. در اتاق رو محکم بسته بود و بیرون نمیومد. به خاطر یه مشت هیتر که بهش گفته بودن چاقه. با کلافگی دستمو به کمرم زدم و رفتم تو آشپزخونه. پرش زمانی:
ناهار کیمچی درست کرده بودم. جیمین عاشق کیمچی بود. یکم براش ریختم تو بشقاب و صداش زدم: جیییییمییییییییننننننن! بیا! ناهار کیمچی درست کردما!
صدایی نیومد. یعنی چی؟! همیشه لااقل با یه ناله جوابمو میاد. ضربان قلبم تند شد. با بشقاب رفتم دم در اتاق. در کمال تعجب در به راحتی باز شد. چشمام صحنه ای رو که میدید باور نمی کرد. بشقاب غذا از دستم افتاد. جیمین روی زمین افتاده بود!
ببخشید کم بود
می خواستم جای حساس قطع کنم😁
۵.۰k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.