عشق سخت پارت ۲
ساعت ۶ بود که کارام تموم شده بود همه رفته بودن بجز رییس وسایلمو جمع کردم داشتم میرفتم که یکی صدام کرد برگشتم دیدم رییسه تو چشاش همینجوری نگاه میکردم که گفت
فلیکس: اگه مشکلی بزار من برسونمت
سارینا: نه لازم نیست خودم میرم به شما هم زحمت نمیدم
فلیکس: نه این چه حرفیه لطفا روم رو زمین ندازید
سارینا: باشه
رفتیم سوار ماشین شدیم برای چند مین سکوت بود که رییس گفت
فلیکس: تنها زندگی میکنی
سارینا: نه با دوستام زندگی میکنم
فلیکس: ایرانی هستی درسته؟؟
سارینا: بله ولی چرا این سوالا رو می پرسید
فلیکس: همینجوری
رسیدیم تشکر کردم و رفتم
فلش بک به فردا صبح
سریع بیدا شدم کارای مربوط رو انجام دادم و بعد رفتم صبحونه رو آماده کردم و رفتم دخترا رو بیدارم کنم بعد هم رفتم تو اتاقم تا آماده بشم
سریع رفتم یه ماشین گرفتم و رفتم شرکت میخواستم برم داخل که یکی صدام کرد
فلیکس: گفته بودم که یه قرار کاری داریم درسته؟؟
سارینا: بله ولی من فکر کرد شما داخل اتاقتون هستید
فلیکس: اگه مشکلی بزار من برسونمت
سارینا: نه لازم نیست خودم میرم به شما هم زحمت نمیدم
فلیکس: نه این چه حرفیه لطفا روم رو زمین ندازید
سارینا: باشه
رفتیم سوار ماشین شدیم برای چند مین سکوت بود که رییس گفت
فلیکس: تنها زندگی میکنی
سارینا: نه با دوستام زندگی میکنم
فلیکس: ایرانی هستی درسته؟؟
سارینا: بله ولی چرا این سوالا رو می پرسید
فلیکس: همینجوری
رسیدیم تشکر کردم و رفتم
فلش بک به فردا صبح
سریع بیدا شدم کارای مربوط رو انجام دادم و بعد رفتم صبحونه رو آماده کردم و رفتم دخترا رو بیدارم کنم بعد هم رفتم تو اتاقم تا آماده بشم
سریع رفتم یه ماشین گرفتم و رفتم شرکت میخواستم برم داخل که یکی صدام کرد
فلیکس: گفته بودم که یه قرار کاری داریم درسته؟؟
سارینا: بله ولی من فکر کرد شما داخل اتاقتون هستید
۵.۱k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.