𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒
و بچه مرده هنوز توی رحم همسرتون هست
و به همین دلیل ایشون درد زیادی رو تحمل کرده وممکنه در ساعت قبل برای دقیقا اونقدر درد زیاد شده باشه که بیهوش شده........
ته:( اشک توی چشمام جمع شده بود )الان باید چی کار کنم
دکتر: من بچه رو سقط کردم اما ممکنه عوارض مختلفی داشته باشه
ته :چه عوارضی؟
دکتر: ممکنه دیگه بچه دار نشن و همچنین یه سری دل دردهایی که ممکنه مدت زیادی همراهشون باشه
ته: دل درد منظورتون دل درد عادیه یا چیز دیگه ای ؟
دکتر :خب نه دل درد عادی منظور همون دل دردی که من یا شما میگیریم نیست شدن اون درد و نوع دردش با حالت عادی متفاوته و طبیعتا مدت زمانی که درد میگیره خیلی دردش زیاده
ته : با مسکن یا چیزی خوب میشه دیگه؟
دکتر :توی روز یا حدود یک ماه اول نه به هیچ عنوان با مسکن خوب نمیشه اما از ماه دوم به بعد میشه درد رو کنترل کرد و همینطور برای بارداری شون میشه راه درمان رو شروع کنه هر چقدر زودتر باشه بهتره
ته: چه درمانی داره ؟
دکتر : به تعداد قرصهای مخصوص و یک سری رژیم های خاص علاوه بر اون هر هفته یک بار سرم های مخصوص داره که باید بزنن و طبیعتا هر هفته هم دکتر باید ویزیتشون کنه و در کل هزینه زیادی برای درمانشون وجود داره میتونید پرداخت کنید؟
ته: نه نه اصلا هزینش مشکلی نیست فقط مشکلی براش پیش نمیاد دردی یا چیزی
دکتر : درد که داره البته ما این موضوع که این درمان ۱۰۰ درصد نیست هم مهمه
ته : بله میدونم ...... الان حالش خوبه ؟
دکتر: بله تا الان بردنشون بخش حدود نیم ساعت دیگه میتونید ببینیدشون امشب رو اینجا هستن برای مراقبت های ویژه فردا ظهر مرخص هستن .........
ته: خیلی ممنون مرسی( دکتر بغضی خیلی وقت بود گلوش رو گرفته بود به سختی از بینش برد )
داشتم از اتاق بیرون میرفتم که با صدا دکتر برگشتم سمتش
دکتر: آقای کیم باید بگم بدن همسر شما بیش از اندازه ضعیفه خیلی باید مراقبشان باشید مخصوصا بعد از این عمل خیلی احتیاج به محبت و آرامش دارن این موضوع بیشتر از موضوع درد بدنی بیشتر درد احساسی داره اگر نتونین به خوبی ازش مراقبت کنین مطمئنا دچار افسردگی خیلی جدیی میشه
ته :به دکتر تعظیمی کردم از اتاق بیرون اومد احتیاج به اکسیژن داشتم وقتی رسیدم به حیات بیمارستان دیگه نتونستم تحمل کنم و اشک چشمام شروع کرد به ریختن با برخورد قطرات بارون به صورتم از روی نیمکت حیاط بیمارستان پاشدم حدود یک ساعتی می شد بی هدف روی نیمکت نشسته بودم فقط آروم اشک می ریختم و به این فکر بودم که باید به ات چی بگم ؟؟
اصلا چیزی داشتم که بگم؟؟؟ وارد بیمارستان شدم پشت در اتاق واستاده بودم ....
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒
و بچه مرده هنوز توی رحم همسرتون هست
و به همین دلیل ایشون درد زیادی رو تحمل کرده وممکنه در ساعت قبل برای دقیقا اونقدر درد زیاد شده باشه که بیهوش شده........
ته:( اشک توی چشمام جمع شده بود )الان باید چی کار کنم
دکتر: من بچه رو سقط کردم اما ممکنه عوارض مختلفی داشته باشه
ته :چه عوارضی؟
دکتر: ممکنه دیگه بچه دار نشن و همچنین یه سری دل دردهایی که ممکنه مدت زیادی همراهشون باشه
ته: دل درد منظورتون دل درد عادیه یا چیز دیگه ای ؟
دکتر :خب نه دل درد عادی منظور همون دل دردی که من یا شما میگیریم نیست شدن اون درد و نوع دردش با حالت عادی متفاوته و طبیعتا مدت زمانی که درد میگیره خیلی دردش زیاده
ته : با مسکن یا چیزی خوب میشه دیگه؟
دکتر :توی روز یا حدود یک ماه اول نه به هیچ عنوان با مسکن خوب نمیشه اما از ماه دوم به بعد میشه درد رو کنترل کرد و همینطور برای بارداری شون میشه راه درمان رو شروع کنه هر چقدر زودتر باشه بهتره
ته: چه درمانی داره ؟
دکتر : به تعداد قرصهای مخصوص و یک سری رژیم های خاص علاوه بر اون هر هفته یک بار سرم های مخصوص داره که باید بزنن و طبیعتا هر هفته هم دکتر باید ویزیتشون کنه و در کل هزینه زیادی برای درمانشون وجود داره میتونید پرداخت کنید؟
ته: نه نه اصلا هزینش مشکلی نیست فقط مشکلی براش پیش نمیاد دردی یا چیزی
دکتر : درد که داره البته ما این موضوع که این درمان ۱۰۰ درصد نیست هم مهمه
ته : بله میدونم ...... الان حالش خوبه ؟
دکتر: بله تا الان بردنشون بخش حدود نیم ساعت دیگه میتونید ببینیدشون امشب رو اینجا هستن برای مراقبت های ویژه فردا ظهر مرخص هستن .........
ته: خیلی ممنون مرسی( دکتر بغضی خیلی وقت بود گلوش رو گرفته بود به سختی از بینش برد )
داشتم از اتاق بیرون میرفتم که با صدا دکتر برگشتم سمتش
دکتر: آقای کیم باید بگم بدن همسر شما بیش از اندازه ضعیفه خیلی باید مراقبشان باشید مخصوصا بعد از این عمل خیلی احتیاج به محبت و آرامش دارن این موضوع بیشتر از موضوع درد بدنی بیشتر درد احساسی داره اگر نتونین به خوبی ازش مراقبت کنین مطمئنا دچار افسردگی خیلی جدیی میشه
ته :به دکتر تعظیمی کردم از اتاق بیرون اومد احتیاج به اکسیژن داشتم وقتی رسیدم به حیات بیمارستان دیگه نتونستم تحمل کنم و اشک چشمام شروع کرد به ریختن با برخورد قطرات بارون به صورتم از روی نیمکت حیاط بیمارستان پاشدم حدود یک ساعتی می شد بی هدف روی نیمکت نشسته بودم فقط آروم اشک می ریختم و به این فکر بودم که باید به ات چی بگم ؟؟
اصلا چیزی داشتم که بگم؟؟؟ وارد بیمارستان شدم پشت در اتاق واستاده بودم ....
۱۷.۶k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.