پارت ۱
در گیری بزرگی داخل امارات بود صدا های تیر اسلحه،بمب، فریاد های افراد همه جا رو پر کرده بود تمام افراد مافیا چشمان شب به قتل رسیده بودن اما در بین آنها دختر کوچکی بود که از سر گشنگی گریه میکرد
همین اتفاق باعث میشد تا حواس اعضای بونتن به دخترک جمع بشه مایکی به سمت دخترک رفت و بهش زل میزد مایکی که فکر میکرد دخترک به گریش ادامه میده در کمال تعجب دخترک دستش را به سمت مایکی دراز کرد و خندید
مایکی با این کار دخترک قند تو دلش آب شد و لبخند کوتاهی زد
این کار باعث تعجب اعضای بونتن شد این دختر چی داشت که توانسته بود توجه رئیس بزرگ ترین مافیا رو جلب کنه؟
*مکان امارات بونتن
دخترک کل امارات رو پر کرده بود
ویو سانزو
سانزو:یکی اینو خفه کنه
ران: خودت چرا پا نمیشی
سانزو:اگه میتونستم که از تو نمیگفتم
ایزانا:دو دقیقه خفه شید از یکی گفتم بیاد
مایکی چی داخل این بچه دیده برداشته آورده توی امارت اصلی
صداش خیلی رو مخه
ویو نویسنده بدبخت که دستش توسط چاقو برده شده🗿🚬
بعد از چند دقیقه یه خانم پیر با شیشه شیر داخل دستش اومد اجازه گرفت و بچه رو بغل کرد و بهش شیر داد
هاجیمه:بلاخره سکوت
سانزو: بلاخره خفه شد
زن دختر رو به اتاقی برد که براش آماده شده بود و اونو داخل گهواره گذاشت
ویو ایزانا
مایکی بهم گفت کارم داره رفتم داخل اتاق از حرفش خیلی تعجب کردم این حرف از مایکی بعید بود
مایکی:برو درباره دختره تحقيق کن و بعد پرونده ها رو بده کاکاچو و ران نگاهی بندازن ببینن مشکلی نداشته باشه
ایزانا:باشه
پرونده هارو که دادم کاکاچو و ران رفتم تا درباره دختره تحقيق کنم مایکی چی داخلش دیده؟
ویو ران
کار پرونده ها که تموم شد میخواستم برم پیش ریندو از کنار اتاق بچه رد شدم
کنجکاو بودم ببینم این بچه چی داشته که توجه مایکی رو جلب کرده
در کمال تعجب بیدار بود
آروم دستمو سمت لپش بردم و فشار دادم خیلی نرم بود دستم رو گرفت و داخل دهنش برد آروم دستم رو مک میزد خیلی ناز بود قند تو دلم آب میشد...
بدون اینکه بدونم زمان از دستم در رفت مدت زیادی بود پیش بچه بودم
دستی کنار شونم احساس کردم دیدم ریندو بود
باهم از اتاق بچه برون آمدیم........
🍧💗🍧💗🍧💗🍧💗🍧💗🍧💗🍧💗🍧💗
امیدوارم خوشتون اومده باشه اگر دوست داشتید ادامه بدم....
من ایزانا رو هم اضافه کردم 👍
برای کسانی که نمیدونن هاجیمه همون کوکونوی هست🗿🚬💔
بعد راستی شیپ کی باشه؟
همین اتفاق باعث میشد تا حواس اعضای بونتن به دخترک جمع بشه مایکی به سمت دخترک رفت و بهش زل میزد مایکی که فکر میکرد دخترک به گریش ادامه میده در کمال تعجب دخترک دستش را به سمت مایکی دراز کرد و خندید
مایکی با این کار دخترک قند تو دلش آب شد و لبخند کوتاهی زد
این کار باعث تعجب اعضای بونتن شد این دختر چی داشت که توانسته بود توجه رئیس بزرگ ترین مافیا رو جلب کنه؟
*مکان امارات بونتن
دخترک کل امارات رو پر کرده بود
ویو سانزو
سانزو:یکی اینو خفه کنه
ران: خودت چرا پا نمیشی
سانزو:اگه میتونستم که از تو نمیگفتم
ایزانا:دو دقیقه خفه شید از یکی گفتم بیاد
مایکی چی داخل این بچه دیده برداشته آورده توی امارت اصلی
صداش خیلی رو مخه
ویو نویسنده بدبخت که دستش توسط چاقو برده شده🗿🚬
بعد از چند دقیقه یه خانم پیر با شیشه شیر داخل دستش اومد اجازه گرفت و بچه رو بغل کرد و بهش شیر داد
هاجیمه:بلاخره سکوت
سانزو: بلاخره خفه شد
زن دختر رو به اتاقی برد که براش آماده شده بود و اونو داخل گهواره گذاشت
ویو ایزانا
مایکی بهم گفت کارم داره رفتم داخل اتاق از حرفش خیلی تعجب کردم این حرف از مایکی بعید بود
مایکی:برو درباره دختره تحقيق کن و بعد پرونده ها رو بده کاکاچو و ران نگاهی بندازن ببینن مشکلی نداشته باشه
ایزانا:باشه
پرونده هارو که دادم کاکاچو و ران رفتم تا درباره دختره تحقيق کنم مایکی چی داخلش دیده؟
ویو ران
کار پرونده ها که تموم شد میخواستم برم پیش ریندو از کنار اتاق بچه رد شدم
کنجکاو بودم ببینم این بچه چی داشته که توجه مایکی رو جلب کرده
در کمال تعجب بیدار بود
آروم دستمو سمت لپش بردم و فشار دادم خیلی نرم بود دستم رو گرفت و داخل دهنش برد آروم دستم رو مک میزد خیلی ناز بود قند تو دلم آب میشد...
بدون اینکه بدونم زمان از دستم در رفت مدت زیادی بود پیش بچه بودم
دستی کنار شونم احساس کردم دیدم ریندو بود
باهم از اتاق بچه برون آمدیم........
🍧💗🍧💗🍧💗🍧💗🍧💗🍧💗🍧💗🍧💗
امیدوارم خوشتون اومده باشه اگر دوست داشتید ادامه بدم....
من ایزانا رو هم اضافه کردم 👍
برای کسانی که نمیدونن هاجیمه همون کوکونوی هست🗿🚬💔
بعد راستی شیپ کی باشه؟
۲.۱k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.