فیک قرار تصادفی من با عشق زندگیم.
«پارت :۱»
سوآه : امروز صبح زود از خواب بیدار شدم و صورتمو شستمو لباسای خوشگلی که از دیشب آماده کرده بودمو پوشیدم و از خونه خارج شدم.
سریع سوار ماشینم شدمو رفتم سمت شرکتی که توش کار میکردم ؛ من منشی رئیس شرکت بودمو امروز قرار بود رئیس جدید بیاد.
اصلا این وضعیت و دوست نداشتم چون من رئیس قبلی رو بیشتر دوست داشتم ، خیلی با من و همکارام مهربون بود و هوامونو داشت....💔
گفته بودن اگه رئیس جدید خوب نباشه رئیس قبلی رو برمیگردونن پس من کاری میکنم تا رئیس جدید خودش بزاره از شرکت بره.
رسیدم به شرکت سریع با آسانسور بالا رفتمو رسیدم به طبقه ای که توش کار میکردم.
دیدم رئیس داره با همکارام خداحافظی میکنه ، تا منو دید سریع اومد طرفمو محکم بغلم کرد و ازم خداحافظی کرد.
اشک تو چشام حلقه زد.🥺
اشکامو با دستای سردش پاک کرد و گفت که ناراحت نباشم.
همه از این موضوع ناراحت بودیم.....
( اگه خوشتون اومد ادامه میدم اگرنه ادامه نمیدمش نظرتونو بگید)
سوآه : امروز صبح زود از خواب بیدار شدم و صورتمو شستمو لباسای خوشگلی که از دیشب آماده کرده بودمو پوشیدم و از خونه خارج شدم.
سریع سوار ماشینم شدمو رفتم سمت شرکتی که توش کار میکردم ؛ من منشی رئیس شرکت بودمو امروز قرار بود رئیس جدید بیاد.
اصلا این وضعیت و دوست نداشتم چون من رئیس قبلی رو بیشتر دوست داشتم ، خیلی با من و همکارام مهربون بود و هوامونو داشت....💔
گفته بودن اگه رئیس جدید خوب نباشه رئیس قبلی رو برمیگردونن پس من کاری میکنم تا رئیس جدید خودش بزاره از شرکت بره.
رسیدم به شرکت سریع با آسانسور بالا رفتمو رسیدم به طبقه ای که توش کار میکردم.
دیدم رئیس داره با همکارام خداحافظی میکنه ، تا منو دید سریع اومد طرفمو محکم بغلم کرد و ازم خداحافظی کرد.
اشک تو چشام حلقه زد.🥺
اشکامو با دستای سردش پاک کرد و گفت که ناراحت نباشم.
همه از این موضوع ناراحت بودیم.....
( اگه خوشتون اومد ادامه میدم اگرنه ادامه نمیدمش نظرتونو بگید)
۱۰.۴k
۰۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.