جرات یا حقیقت ادامه پارت ۴
که دیدم با اکیپشون اونجا نشستن......سریع به طرفشون رفتمو برگه رو کوبیدم رو میز....صدای بلندی ایجاد کرد.... که باعث شد توجه همه به سمت ما جلب بشه...... بدون اینکه به نگاه های خیره ی اون ۶ نفر و بقیه توجه کنم رو به تهیونگ گفتم.....
ا/ت : دقیقا به چه دلیل فاکی برگه ی امتحانیه منو دست کاری کردی.......
تهیونگ : نمیدونم داری راجب چی حرف میزنی......
برگه رو بهش نشون دادموگفتم......
ا/ت : این دست خط ماله توِ.......
تهیونگ : از کجا انقدر مطمئنی.....
ا/ت : وقتی داشتی داخل دفتر مدیر اسامی رو مینوشتی دست خطت رو دیدم.......
تهیونگ : گیرم اینکار رو کرده باشم میخوای چیکار کنی ها......
ا/ت : ...........( سکوت )
تهیونگ: هِه دیدی....نمیتونی هیچ کاری بکنی......
از جاش بلند شدو اومد سمتم ایستاد.....روی صورتم خم شدو گفت......
تهیونگ : هر کاری هم به خوای بکنی هیچ کس نمیتونه چیزی به من بگه.....پس بیخودی
انقدر خودتو زحمت نده.....
به حالت نمایشی ساعتشو نگاه کردو گفت.....
تهیونگ : فکر میکنم به اندازه ی کافی وقت گرانبهامو برای تو تلف کرده باشم......پس بهتره همین الان از اینجا بری چون دیگه حوصله ی صحبت کردن باتو رو ندارم........
بعد از اتمام حرفش میخواست بره که.......
ا/ت : دقیقا به چه دلیل فاکی برگه ی امتحانیه منو دست کاری کردی.......
تهیونگ : نمیدونم داری راجب چی حرف میزنی......
برگه رو بهش نشون دادموگفتم......
ا/ت : این دست خط ماله توِ.......
تهیونگ : از کجا انقدر مطمئنی.....
ا/ت : وقتی داشتی داخل دفتر مدیر اسامی رو مینوشتی دست خطت رو دیدم.......
تهیونگ : گیرم اینکار رو کرده باشم میخوای چیکار کنی ها......
ا/ت : ...........( سکوت )
تهیونگ: هِه دیدی....نمیتونی هیچ کاری بکنی......
از جاش بلند شدو اومد سمتم ایستاد.....روی صورتم خم شدو گفت......
تهیونگ : هر کاری هم به خوای بکنی هیچ کس نمیتونه چیزی به من بگه.....پس بیخودی
انقدر خودتو زحمت نده.....
به حالت نمایشی ساعتشو نگاه کردو گفت.....
تهیونگ : فکر میکنم به اندازه ی کافی وقت گرانبهامو برای تو تلف کرده باشم......پس بهتره همین الان از اینجا بری چون دیگه حوصله ی صحبت کردن باتو رو ندارم........
بعد از اتمام حرفش میخواست بره که.......
۱۱۱.۶k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.