کوک من
ات ویو
اومدم بیرون ولی نمیدونم چرا سرم گیج میره و قلبم درد میکنه
واییییییی یادم رفت قرصمو بخورم دکترم گفته هر روز باید بخورم ، قرصم تو خونه بود بنابراین یه تاکسی گرفتم تا خونه،
رسیدیم کرایه رو پرداخت کردم سردردم بدتر شد سریع کلیدو برداشتم تا درو باز کنم،، رفتم تو خونه جعبه قرصم تو آشپز خونه بود رفتم تو آشپز خونه دیدم قرصم تموم شده به کل یادم رفت ،
خوشبختانه یه دارو خونه نزدیکی خونم هست،. تصمیم گرفتم پیاده برم ولی خیلی بی حال بودم هر لحظه ممکن بود غش کنم
رفتم بیرون به زور با بی حالی رفتم دارو خونه دارو هامو گرفتم تو راه که بودم از بس بی حال بودم خوردم به یه پسره و یهو نفهمیدم چی شد
سیاهی مطلق🕳️
جونگ کوک ویو
من تو خونه با اعضا بودم که اعضا میخواستن شام برن بیرون ولی من حال نداشتم برم پس تو خونه موندم
حوصلم سر رفته بود که تصمیم گرفتم برم پیاده روی ..
کفش و ماسک کلاه رو زدم و از خونه رفتم بیرون سرم تو گوشی بود که یهو دیدم خوردم به یه دختر خیلی خوشگل ولی دیدم به جای اینکه بلند بشه افتاد رو زمینو بیهوش شد
ات ویو
بلند شدم دیدم رو تخت بیمارستان خوابیدم، دیدم اون مرده که امشب خوردم بهش داره از بیمارستان خارج میشه معلوم بود خودش منو آورده اینجا ،برا همین سریع از تخت بلند شدم و به طرفش دویدم ، رسیدم بهش چشماش خیلی آشنا بود بهش گفتم
ات : تو کی هستی
کوک: تو نه شما...
ات:ببخشید ....شما کی هستین
کوک:یه دوست که بهت کمک کرد
ات:ببخشید ولی شما پول بیمارستانو حساب کردین؟!
کوک: قابلی نداره
ات : شرمندم میشه فردا شام رو دعوتتون کنم تا بی حساب بشیم
کوک:شرمنده ولی نمیتونم
ات:لطفا من احساس خوبی ندارم
کوک:باش قبوله ..... فقط کجا
زبان نویسنده........
ات سریع رفت و از پرسنل یه کاغذ و خودکار گرفت و شمارشو نوشت و به کوک داد و گفت
ات:این شماره ی منه هر کجا که میلتونه من قبول میکنم ولی به حساب من
کوک:باش
کوک خودکار رو از ات گرفت و رو دست ات شمارشو نوشت
کوک: اینم شماره منه
ات: مرسی
کوک: پس من برم با اجازه
ات: ببخشید پس فعلا خداحافظ
کوک: خداحافظ
ات ویو
هم چشاش هم صداش خیلی شبیه به جونگ کوک بود
یادم رفته بود گوشیمو بردارم ،از بیمارستان خارج شدم و رفتم خونه تا در زدم دیدم میا با خشم و نگرانی در و باز کرد، ترسیدم و گفتم
ات:چ...چ.چیزی ش..شده
میا:نه چیزی نشده خانم معلوم نیست ۱۱ شب کدوم گوری رفته تلفنشو جا گذاشته ، بخدا یه ساعت تنهات گذاشتم 😡 (به ایرانی)
ات:آروم باش بزار بیام تو برات توضیح میدم...
رفتم تو و همه چیزو برا میا توضیح دادم
میا : خ..خب زود قضاوت کردم ببخشید
ات : اشکال ندارد بخشیدم
......
اومدم بیرون ولی نمیدونم چرا سرم گیج میره و قلبم درد میکنه
واییییییی یادم رفت قرصمو بخورم دکترم گفته هر روز باید بخورم ، قرصم تو خونه بود بنابراین یه تاکسی گرفتم تا خونه،
رسیدیم کرایه رو پرداخت کردم سردردم بدتر شد سریع کلیدو برداشتم تا درو باز کنم،، رفتم تو خونه جعبه قرصم تو آشپز خونه بود رفتم تو آشپز خونه دیدم قرصم تموم شده به کل یادم رفت ،
خوشبختانه یه دارو خونه نزدیکی خونم هست،. تصمیم گرفتم پیاده برم ولی خیلی بی حال بودم هر لحظه ممکن بود غش کنم
رفتم بیرون به زور با بی حالی رفتم دارو خونه دارو هامو گرفتم تو راه که بودم از بس بی حال بودم خوردم به یه پسره و یهو نفهمیدم چی شد
سیاهی مطلق🕳️
جونگ کوک ویو
من تو خونه با اعضا بودم که اعضا میخواستن شام برن بیرون ولی من حال نداشتم برم پس تو خونه موندم
حوصلم سر رفته بود که تصمیم گرفتم برم پیاده روی ..
کفش و ماسک کلاه رو زدم و از خونه رفتم بیرون سرم تو گوشی بود که یهو دیدم خوردم به یه دختر خیلی خوشگل ولی دیدم به جای اینکه بلند بشه افتاد رو زمینو بیهوش شد
ات ویو
بلند شدم دیدم رو تخت بیمارستان خوابیدم، دیدم اون مرده که امشب خوردم بهش داره از بیمارستان خارج میشه معلوم بود خودش منو آورده اینجا ،برا همین سریع از تخت بلند شدم و به طرفش دویدم ، رسیدم بهش چشماش خیلی آشنا بود بهش گفتم
ات : تو کی هستی
کوک: تو نه شما...
ات:ببخشید ....شما کی هستین
کوک:یه دوست که بهت کمک کرد
ات:ببخشید ولی شما پول بیمارستانو حساب کردین؟!
کوک: قابلی نداره
ات : شرمندم میشه فردا شام رو دعوتتون کنم تا بی حساب بشیم
کوک:شرمنده ولی نمیتونم
ات:لطفا من احساس خوبی ندارم
کوک:باش قبوله ..... فقط کجا
زبان نویسنده........
ات سریع رفت و از پرسنل یه کاغذ و خودکار گرفت و شمارشو نوشت و به کوک داد و گفت
ات:این شماره ی منه هر کجا که میلتونه من قبول میکنم ولی به حساب من
کوک:باش
کوک خودکار رو از ات گرفت و رو دست ات شمارشو نوشت
کوک: اینم شماره منه
ات: مرسی
کوک: پس من برم با اجازه
ات: ببخشید پس فعلا خداحافظ
کوک: خداحافظ
ات ویو
هم چشاش هم صداش خیلی شبیه به جونگ کوک بود
یادم رفته بود گوشیمو بردارم ،از بیمارستان خارج شدم و رفتم خونه تا در زدم دیدم میا با خشم و نگرانی در و باز کرد، ترسیدم و گفتم
ات:چ...چ.چیزی ش..شده
میا:نه چیزی نشده خانم معلوم نیست ۱۱ شب کدوم گوری رفته تلفنشو جا گذاشته ، بخدا یه ساعت تنهات گذاشتم 😡 (به ایرانی)
ات:آروم باش بزار بیام تو برات توضیح میدم...
رفتم تو و همه چیزو برا میا توضیح دادم
میا : خ..خب زود قضاوت کردم ببخشید
ات : اشکال ندارد بخشیدم
......
۳.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.