𝔨𝔞𝔰𝔢𝔥𝔢 𝔨𝔥𝔬𝔬𝔫 𝔭𝔞𝔯𝔱 ¹
( کوک )
عصبی از جام بلند شدم و هوار کشیدم : گفتم همین الان برام بیارش .
تهیونگ : کوک .... اون یه دختر دانشجوعه . از درسش عقب میوفته .
کوک : به من هیچ ربطی نداره . همین که گفتم . میاریش اینجا .
تهیونگ : خیل خب .
رفت . اون دختره یکی از دوست های قدیمی پدرم بود . اونا با هم بودن که به قتل رسونده شدن . من و ا/ت اون باهم دوست های صمیمی بودیم . اما بعد از اون اتفاق حتی یک بار هم همو ندیدیم .
( پرش زمانی به یک ساعت بعد )
تهیونگ : کوک ... آوردیمش .. بیا داخل بستیمش به صندلی .
کوک : اومدم .
کت چرمم رو تنم کردم و دستی به موهام کشیدم . رفتم دم در اتاق . بازش کردم و وارد شدم . بسته بودنش . دهنش هم بسته بود . منو نشناخت . فقط تقلا میکرد که فرار کنه . خیلی قدش بلند شده بود . خوشگل و بانمک شده بود . همینطور هم بدن خوش فرمی داشت . در حال آنالیزش بودم که ترجیح دادم خودمو بهش معرفی کنم .
کوک : تهیونگ ... دهنش .
تهیونگ : باشه .
دهنش رو باز کرد که نفس عمیقی کشید ولی بعد سرفه های خشک میکرد .
کوک : حالت خوبه ؟
سری تکون داد و زل زد بهم .
ا/ت : تو کی هستی ؟؟
کوک : یکم فک کن .
ا/ت : بگو کی هستی ؟؟
کوک : جئون جانگکوک . حالا شناختی ؟؟
ا/ت : تویی ؟؟ امکان نداره .
کوک : خود خودمم . میدونم خیلی تغییر کردم .
رفتم جلو ، خم شدم و با دستم فکشو گرفتم .
کوک : ممکنه این تفییرم دوست داشتنی نباشه . خب ؟؟
یکمی بهش نزدیک شدم تا نفس های داغم به صورتش برخورد کنه . با ترس ریزی گرفت : اها .
صورتشو لمس کردم و گفتم : خیلی عوض شدی . من چی ؟؟ من عوض شدم ؟؟
ا/ت : اره . خیلی عوض شدی .
عصبی از جام بلند شدم و هوار کشیدم : گفتم همین الان برام بیارش .
تهیونگ : کوک .... اون یه دختر دانشجوعه . از درسش عقب میوفته .
کوک : به من هیچ ربطی نداره . همین که گفتم . میاریش اینجا .
تهیونگ : خیل خب .
رفت . اون دختره یکی از دوست های قدیمی پدرم بود . اونا با هم بودن که به قتل رسونده شدن . من و ا/ت اون باهم دوست های صمیمی بودیم . اما بعد از اون اتفاق حتی یک بار هم همو ندیدیم .
( پرش زمانی به یک ساعت بعد )
تهیونگ : کوک ... آوردیمش .. بیا داخل بستیمش به صندلی .
کوک : اومدم .
کت چرمم رو تنم کردم و دستی به موهام کشیدم . رفتم دم در اتاق . بازش کردم و وارد شدم . بسته بودنش . دهنش هم بسته بود . منو نشناخت . فقط تقلا میکرد که فرار کنه . خیلی قدش بلند شده بود . خوشگل و بانمک شده بود . همینطور هم بدن خوش فرمی داشت . در حال آنالیزش بودم که ترجیح دادم خودمو بهش معرفی کنم .
کوک : تهیونگ ... دهنش .
تهیونگ : باشه .
دهنش رو باز کرد که نفس عمیقی کشید ولی بعد سرفه های خشک میکرد .
کوک : حالت خوبه ؟
سری تکون داد و زل زد بهم .
ا/ت : تو کی هستی ؟؟
کوک : یکم فک کن .
ا/ت : بگو کی هستی ؟؟
کوک : جئون جانگکوک . حالا شناختی ؟؟
ا/ت : تویی ؟؟ امکان نداره .
کوک : خود خودمم . میدونم خیلی تغییر کردم .
رفتم جلو ، خم شدم و با دستم فکشو گرفتم .
کوک : ممکنه این تفییرم دوست داشتنی نباشه . خب ؟؟
یکمی بهش نزدیک شدم تا نفس های داغم به صورتش برخورد کنه . با ترس ریزی گرفت : اها .
صورتشو لمس کردم و گفتم : خیلی عوض شدی . من چی ؟؟ من عوض شدم ؟؟
ا/ت : اره . خیلی عوض شدی .
۴۹.۲k
۲۶ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.