ادامه پارت قبل
جونگکوک:چرا اومدیم اینجا
سوهی:بهتره هیچکدومتون حرف نزنید که اعصابم از دستتون حسابی خورده
تهیونگ:باید میومدیم
سوهی:من خودم تنهایی از پس همه چی برمیام
تهیونگ:درسته انکار نمیکنم...اما ماهم حق داریم نگرانت باشیم و بخوایم کمکت کنیم
سوهی:به من اعتماد ندارید؟
تهیونگ و و جونگکوک:بیشتر از خودمون
سوهی:پس...آه فعلا لج با شما فایده ای نداره...بیاید بریم داخل...
رفتیم داخل شبیه ی گاراژ بود یکم که گذشت...مردی با قامت...قد بلند...چهارشونه و کت و شلوار پوشیده با عصایی در دست که ۲ نفر هم از هر سمتش ایستاده اند ظاهر شد
بخاطر تاریکی نمیتونستم درست ببینم که یهو چراغ ها روشن شدن...
به صورت مرد که نگاه کردم....اون...اون اینجا چیکار میکنه؟...باز چی میخواد...چرا اومده...باورم نمیشه...چطور تونست دوباره جلوم ظاهر بشه
سوهی:بهتره هیچکدومتون حرف نزنید که اعصابم از دستتون حسابی خورده
تهیونگ:باید میومدیم
سوهی:من خودم تنهایی از پس همه چی برمیام
تهیونگ:درسته انکار نمیکنم...اما ماهم حق داریم نگرانت باشیم و بخوایم کمکت کنیم
سوهی:به من اعتماد ندارید؟
تهیونگ و و جونگکوک:بیشتر از خودمون
سوهی:پس...آه فعلا لج با شما فایده ای نداره...بیاید بریم داخل...
رفتیم داخل شبیه ی گاراژ بود یکم که گذشت...مردی با قامت...قد بلند...چهارشونه و کت و شلوار پوشیده با عصایی در دست که ۲ نفر هم از هر سمتش ایستاده اند ظاهر شد
بخاطر تاریکی نمیتونستم درست ببینم که یهو چراغ ها روشن شدن...
به صورت مرد که نگاه کردم....اون...اون اینجا چیکار میکنه؟...باز چی میخواد...چرا اومده...باورم نمیشه...چطور تونست دوباره جلوم ظاهر بشه
۴.۲k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.