(ارباب زاده)𝐏𝔞ⓡŦ.18
ت*ویو
(ساعت 9 شب)
ارباب اومد عمارت،وقتی ارباب واد شد خانوم ارباب،با عجله بردش تو اتاق و فقط گفت
م ته:باید باهات صحبت کنم
و رفتن تو اتاق اینا چقدر مشکوکن همه.
م ته*ویو
رفتیم تو اتاق و به جهیونگ گفتم
م ته:الان یک هفته هست که ا.ت ندیمه جدیده داخل این عمارته
پ ته:اره چطور مگه،چیشه؟..
م ته:ا.ت باید با تهیونگ ازدواج کنه
پ ته:چی؟چیداری میگی؟پسر من با یه ندیمه ازدواج کنه(با داد)
م ته:میشنون ساکت،اگر ازدواج نکنن ترکت میکنم و همه چی رو به پلیس میگم
پ ته:(نفس عمیق کشید و گفت)باشه ازدواج کنن ولی هیچی به پلیس نمیگی
م ته:خوبه الان شد،همیشه انقدر حرف گوش کن
پ ته:نمیدونم به تو چی میرسه از این کارا
م ته:من چیز هایی میدونم از ا.ت تو تهیونگ که هیچ کدومتون حتی با یه داستان تخیلی نمیتونید بسازید
همون لحظه از اتاق رفتم بیرون الان همه چی خوبه.
رفتم طبقه یک،بابای ا.ت مادر واقعی تهیونگ و کشته.
و من برای اینکه از طرف ا.ت بهش از پشت خیانت میکنم،من اینکارا رو انجام نمیدم.
ا.ت انجام میده بدونه اینکه من بهش بگم
(ساعت 9 شب)
ارباب اومد عمارت،وقتی ارباب واد شد خانوم ارباب،با عجله بردش تو اتاق و فقط گفت
م ته:باید باهات صحبت کنم
و رفتن تو اتاق اینا چقدر مشکوکن همه.
م ته*ویو
رفتیم تو اتاق و به جهیونگ گفتم
م ته:الان یک هفته هست که ا.ت ندیمه جدیده داخل این عمارته
پ ته:اره چطور مگه،چیشه؟..
م ته:ا.ت باید با تهیونگ ازدواج کنه
پ ته:چی؟چیداری میگی؟پسر من با یه ندیمه ازدواج کنه(با داد)
م ته:میشنون ساکت،اگر ازدواج نکنن ترکت میکنم و همه چی رو به پلیس میگم
پ ته:(نفس عمیق کشید و گفت)باشه ازدواج کنن ولی هیچی به پلیس نمیگی
م ته:خوبه الان شد،همیشه انقدر حرف گوش کن
پ ته:نمیدونم به تو چی میرسه از این کارا
م ته:من چیز هایی میدونم از ا.ت تو تهیونگ که هیچ کدومتون حتی با یه داستان تخیلی نمیتونید بسازید
همون لحظه از اتاق رفتم بیرون الان همه چی خوبه.
رفتم طبقه یک،بابای ا.ت مادر واقعی تهیونگ و کشته.
و من برای اینکه از طرف ا.ت بهش از پشت خیانت میکنم،من اینکارا رو انجام نمیدم.
ا.ت انجام میده بدونه اینکه من بهش بگم
۱۵.۵k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.