کارت برنده مخفی .پارت 2
نفس عمیقی کشید و به صندلی تکیه داد .
تهیونگ: حق با توعه .قرارمون این بود .اما من مجبور نیستم بهش پایبند باشم. چیزی برای ازدست دادن ندارم.به جز جونم.
گفتم: اگر به این کاراتون ادامه بدید اونم از دست میدید.
شنیدم در صورت درمان نشدن حکمتون در قانون مافیای دارو مرگه.
تهیونگ : درسته ولی من با کسی که فکر می کنه دیوونه ام حرف نمی زنم.
گفتم: من هرگز فکر نمی کنم شما دیوونه اید فقط یکم به هم ریخته اید .
اصلا بیا یه کاری کنیم .شما اینجا بستری بشید در عوض من ۳تا از کار هایی که خوشتون نمیاد رو انجام نمی دم.
تهیونگ جوری که انگار نقشه ای داره: قبوله .اولیش اینه .هرگز نباید بگی جیمین مرده .تو باید به جاش دنبال مدرک برای زنده بودنش باشی.هر روز هم برای پیشرفت هات بهم گزارش میدی ؟
تو ذهنم: معلومه که قرار نیست این کار رو انجام بدم .بزار فقط قبول کنم و شر کار رو بکنم .
تهیونگ: حق نداری از زیرش در بری.
چاره ای ندارم .قبول کردم
تهیونگ لبخند موزیانه ای زد .
تهیونگ: خب اتاقم رو نشونم بده .
و بزار با همسایه هام آشنا بشم.
یکی یکی اتاقا رو بهش نشون دادم.
این آقای پارکه مدیر عامل شرکت تی پی
بیماریش چیه؟
بعد سقوط سهام شرکت و فاش شدن فساد هاش روانی شد و الان فکر می کنه یه اسب روسیه.
این یکی کیه؟
این قاتل طبیعته .
یه قاتل استخدامی که با شاخه گردن قربانی هاش رو سوراخ کرده و از توی اون سوراخ کل بدنشون رو پر از علف هرز می کنه .
تهیونگ: وای باید روی جونگکوک امتحان کنم.
این کیه؟
این خانم کیمه
عضو گروه قاچاق انسان که بعد یه روز کشتیبان تو راه آمریکا گم میشه و مجبور میشه گوشت آدم بخوره .
الان آدم خوار شده.
تهیونگ: فکر کنم وقتشه بهت دومین کار رو بگم .باید کاری کنی که اون شروع به خوردن خودش کنه .
گفتم: ولی اون از مشتری های ویژه است .
تهیونگ دستشو پشت گردنش گزاشت : مگه نمی خواستی باهات حرف بزنم.اگر می خوای درمانم کنی باید اون بمیره .دوست ندارم جایی باشم که اون هست.
گفتم : قبوله
این اتاق توعه .فقط ۵ ساعت زمان می خوام.
تهیونگ: چرا اینقدر برات مهمم ؟
چون تو عقرب سخنگوی مرگی( گرون ترین عقرب و یکی از خطرناک ترین عقربا)
تهیونگ رو بردم تو اتاقش ش می گفت .
بعد تمام غذا های گوشتی خانم کیم رو برداشتم.
بعد ۵ ساعت تهیونگ صدام کرد
چی شد ؟
گفتم : مرد .
تهیونگ: ولی چجوری ؟
گفتم: کاری نداشت رفتم تو اتاق کنترل و یه صدای جیغ ساختم که توش می گفت : همهی آدما مردن .اونا منم می کشن .تا چند دقیقه ی دیگه هیچ انسانی رو زمین نیست.
و این رو ساعت ها پخش کردم
بعد تمام گوشت ها رو برداشتم و کاری کردم که اون فکر کنه دیگه آدمی نیست که بتونه بخوره خاطر نیازش به گوشت انسان شروع به خوردن خودش کرد .و به خاطر خونریزی مرد .
خیلی قشنگ و شاعرانه
تهیونگ: حق با توعه .قرارمون این بود .اما من مجبور نیستم بهش پایبند باشم. چیزی برای ازدست دادن ندارم.به جز جونم.
گفتم: اگر به این کاراتون ادامه بدید اونم از دست میدید.
شنیدم در صورت درمان نشدن حکمتون در قانون مافیای دارو مرگه.
تهیونگ : درسته ولی من با کسی که فکر می کنه دیوونه ام حرف نمی زنم.
گفتم: من هرگز فکر نمی کنم شما دیوونه اید فقط یکم به هم ریخته اید .
اصلا بیا یه کاری کنیم .شما اینجا بستری بشید در عوض من ۳تا از کار هایی که خوشتون نمیاد رو انجام نمی دم.
تهیونگ جوری که انگار نقشه ای داره: قبوله .اولیش اینه .هرگز نباید بگی جیمین مرده .تو باید به جاش دنبال مدرک برای زنده بودنش باشی.هر روز هم برای پیشرفت هات بهم گزارش میدی ؟
تو ذهنم: معلومه که قرار نیست این کار رو انجام بدم .بزار فقط قبول کنم و شر کار رو بکنم .
تهیونگ: حق نداری از زیرش در بری.
چاره ای ندارم .قبول کردم
تهیونگ لبخند موزیانه ای زد .
تهیونگ: خب اتاقم رو نشونم بده .
و بزار با همسایه هام آشنا بشم.
یکی یکی اتاقا رو بهش نشون دادم.
این آقای پارکه مدیر عامل شرکت تی پی
بیماریش چیه؟
بعد سقوط سهام شرکت و فاش شدن فساد هاش روانی شد و الان فکر می کنه یه اسب روسیه.
این یکی کیه؟
این قاتل طبیعته .
یه قاتل استخدامی که با شاخه گردن قربانی هاش رو سوراخ کرده و از توی اون سوراخ کل بدنشون رو پر از علف هرز می کنه .
تهیونگ: وای باید روی جونگکوک امتحان کنم.
این کیه؟
این خانم کیمه
عضو گروه قاچاق انسان که بعد یه روز کشتیبان تو راه آمریکا گم میشه و مجبور میشه گوشت آدم بخوره .
الان آدم خوار شده.
تهیونگ: فکر کنم وقتشه بهت دومین کار رو بگم .باید کاری کنی که اون شروع به خوردن خودش کنه .
گفتم: ولی اون از مشتری های ویژه است .
تهیونگ دستشو پشت گردنش گزاشت : مگه نمی خواستی باهات حرف بزنم.اگر می خوای درمانم کنی باید اون بمیره .دوست ندارم جایی باشم که اون هست.
گفتم : قبوله
این اتاق توعه .فقط ۵ ساعت زمان می خوام.
تهیونگ: چرا اینقدر برات مهمم ؟
چون تو عقرب سخنگوی مرگی( گرون ترین عقرب و یکی از خطرناک ترین عقربا)
تهیونگ رو بردم تو اتاقش ش می گفت .
بعد تمام غذا های گوشتی خانم کیم رو برداشتم.
بعد ۵ ساعت تهیونگ صدام کرد
چی شد ؟
گفتم : مرد .
تهیونگ: ولی چجوری ؟
گفتم: کاری نداشت رفتم تو اتاق کنترل و یه صدای جیغ ساختم که توش می گفت : همهی آدما مردن .اونا منم می کشن .تا چند دقیقه ی دیگه هیچ انسانی رو زمین نیست.
و این رو ساعت ها پخش کردم
بعد تمام گوشت ها رو برداشتم و کاری کردم که اون فکر کنه دیگه آدمی نیست که بتونه بخوره خاطر نیازش به گوشت انسان شروع به خوردن خودش کرد .و به خاطر خونریزی مرد .
خیلی قشنگ و شاعرانه
۱۰.۰k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.