p13
p13
+خب جیمین تو میتونی بری و کارای اون دختره رو اوکی کنی و منو کوک هم جایی کار داریم(نیم نگاهی به کوک انداخت عصبی)
&خب فعلا
-و+فعلا
جیمین رفت*
-خب رئیس نامجون ردشو زد و معلوم شد که رفتن به..
+محموله هارو برمیگردونیم اول باید به حساب سانگ ته برسیم کجاست
-خب نامجون پیداش کرده و رفته کاراگاه قدیمیه که باهم میرفت...
+بسه نمیخام بهم یاداوری بشه حرکت کنیم
-اوکی پس بریم
تهیونگ ویو*
راه افتادیم سمت اون کاراگاه خراب شده شاید اگه اون کارگاه وجود نداشت الان جیا پیشم بود دلم خیلی براش تنگ شده برای خنده هاش بوی تنش بوسه هاش بغضی ته گلومو خنجر میزد ایم سول خیلی شبیه جیاعه رفتاراش کاراش هروقت اون دخترو میبینم یاد جیا میوفتم....
ایم سول ویو*
تقریبا پنج شیش ساعتی میشد که تهیونگ رفته بود انقد با تهیون بازی کرده بودم که هردوتامون از خستگی رو تختای خودمون ولو شدیم تهیون خابش برد رفتم لباساشو عوض کردم و جاشو درست کردم راحت بخابه از راحت بودنش که مطمعن شدم رفتم تو اتاقم منم یه حموم لازم بودم در اتاق رو بستم و لباسامو دراوردم رفتم داخل خب کسی که خونه نبود کسیم بدون در زدن وارد اتاق نمیشد برای همین درو قفل نکردم وان رو با آب گرم پر کردم و رفتم نشستم هنوزم کف بازی رو دوست داشتم و ذوق میکردم با کف هایی ک تو آب بودن بازی کردم و بیست مین بعد شامپو زدم به سرم و سرمو شستم حولمو دور خودم پیچیدم فک کنم تقریبا ساعت نه شده بود رفتم کنار تخت که یهو در اتاق باز شد و تهیونگ اومد داخل
+جیغغغغ
-او چیز ببخشید در زدم جواب ندادی
+برو بیروننن
-اوکی اوکی
ده مین بعد*
+میتونی بیای تو
-خب ببخشید در زدم جوابی ازت نشنیدم برای همین اومذم تو ببینم هستی یا نه....
.........................................................................................................
عاممم میدونم خیلی دیر گذاشتم ببخشیدد چون درحال نوشتن فیک های درخاستی بودم اونارو که میزارم سعی میکنم اینم بزارم
+خب جیمین تو میتونی بری و کارای اون دختره رو اوکی کنی و منو کوک هم جایی کار داریم(نیم نگاهی به کوک انداخت عصبی)
&خب فعلا
-و+فعلا
جیمین رفت*
-خب رئیس نامجون ردشو زد و معلوم شد که رفتن به..
+محموله هارو برمیگردونیم اول باید به حساب سانگ ته برسیم کجاست
-خب نامجون پیداش کرده و رفته کاراگاه قدیمیه که باهم میرفت...
+بسه نمیخام بهم یاداوری بشه حرکت کنیم
-اوکی پس بریم
تهیونگ ویو*
راه افتادیم سمت اون کاراگاه خراب شده شاید اگه اون کارگاه وجود نداشت الان جیا پیشم بود دلم خیلی براش تنگ شده برای خنده هاش بوی تنش بوسه هاش بغضی ته گلومو خنجر میزد ایم سول خیلی شبیه جیاعه رفتاراش کاراش هروقت اون دخترو میبینم یاد جیا میوفتم....
ایم سول ویو*
تقریبا پنج شیش ساعتی میشد که تهیونگ رفته بود انقد با تهیون بازی کرده بودم که هردوتامون از خستگی رو تختای خودمون ولو شدیم تهیون خابش برد رفتم لباساشو عوض کردم و جاشو درست کردم راحت بخابه از راحت بودنش که مطمعن شدم رفتم تو اتاقم منم یه حموم لازم بودم در اتاق رو بستم و لباسامو دراوردم رفتم داخل خب کسی که خونه نبود کسیم بدون در زدن وارد اتاق نمیشد برای همین درو قفل نکردم وان رو با آب گرم پر کردم و رفتم نشستم هنوزم کف بازی رو دوست داشتم و ذوق میکردم با کف هایی ک تو آب بودن بازی کردم و بیست مین بعد شامپو زدم به سرم و سرمو شستم حولمو دور خودم پیچیدم فک کنم تقریبا ساعت نه شده بود رفتم کنار تخت که یهو در اتاق باز شد و تهیونگ اومد داخل
+جیغغغغ
-او چیز ببخشید در زدم جواب ندادی
+برو بیروننن
-اوکی اوکی
ده مین بعد*
+میتونی بیای تو
-خب ببخشید در زدم جوابی ازت نشنیدم برای همین اومذم تو ببینم هستی یا نه....
.........................................................................................................
عاممم میدونم خیلی دیر گذاشتم ببخشیدد چون درحال نوشتن فیک های درخاستی بودم اونارو که میزارم سعی میکنم اینم بزارم
۷.۰k
۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.