part 28
#part_28
#فرار
خنثی بود بلند شدم ساکم که چند تا پله پایین تر بود برداشتم اصلا نفهمیدم دیانا کجا رفت برامم دیگه مهم نبود بهتر بی دردسر میرفتم هنوز چند قدم نرفته بودم که بازوم کشیده شد اونقدر محکم که احساس کردم دستم کنده شد برگردوندم چشماش سرخ بود و معلوم بود عصبیه با حرص غرید
- کجا !؟؟
جیغ زدم
- قبرستون . به تو چه !؟
ولی کاش نمیگفتم چون همین دستمو دنبال خودش کشید که از درد یه جیغ خفه کشیدم و بعدش بلند جیغ زدم
- وحشی ! دستمو ول کن
همینجوری پشت سر هم تقلا میکردم و بد و بیراه میگفتم که یهو برگشت و چنان عربده کشید خفه شوووووو که گوشام سوت کشید با بهت به صورتش که از عصبانیت سرخ بود خیره شدم سرم داد زد ؟دستمو کشید تو اولین اتاق و پشتمم درو بست و خودش رفت سمت پنجره یه دستش تو جیبش و یه دستشم تو موهاش کلافه تو اتاق قدم میزد کلا از فریادش کپ کرده بودم یهو برگشت سمتم و انگشت اشارشو به نشونه تهدید تکون داد
- تا اخر این بازی لعنتی میمونی و ازین خونه خارج نمیشی تحت هیچ شرایطی به هیچ وجه چه مامانم بود چه نبود واسه چهار تا حرفم زود قیافه نگیر حرف زدی پاشم وایسا عین بچه ها قهر نکن گرفتی مطلبو !؟؟؟
هیچی نگفتم انگار زبونشو نمیفهمیدم یه حالت گنگ داشتم خیلی واسم عجیب بود انگار از سکوت من جری تر شد و اومد جلو تقریبا تو صورتم داد زد
- لال شدی ؟؟ تو که داشتی مارو میخوردی ..
فاصلمون بازم کم شده بود چند تا حس باهم دا شتم: ترس، ع، صبانیت، خجالت، تعجب!!!
فقط تونستم سرمو تکون بدم اصلا دلم نمیخواست به دست این روانی بمیرم انگار منتظر همین حرکت از من بود که یه نفس عمیق از حرص کشید
#فرار
خنثی بود بلند شدم ساکم که چند تا پله پایین تر بود برداشتم اصلا نفهمیدم دیانا کجا رفت برامم دیگه مهم نبود بهتر بی دردسر میرفتم هنوز چند قدم نرفته بودم که بازوم کشیده شد اونقدر محکم که احساس کردم دستم کنده شد برگردوندم چشماش سرخ بود و معلوم بود عصبیه با حرص غرید
- کجا !؟؟
جیغ زدم
- قبرستون . به تو چه !؟
ولی کاش نمیگفتم چون همین دستمو دنبال خودش کشید که از درد یه جیغ خفه کشیدم و بعدش بلند جیغ زدم
- وحشی ! دستمو ول کن
همینجوری پشت سر هم تقلا میکردم و بد و بیراه میگفتم که یهو برگشت و چنان عربده کشید خفه شوووووو که گوشام سوت کشید با بهت به صورتش که از عصبانیت سرخ بود خیره شدم سرم داد زد ؟دستمو کشید تو اولین اتاق و پشتمم درو بست و خودش رفت سمت پنجره یه دستش تو جیبش و یه دستشم تو موهاش کلافه تو اتاق قدم میزد کلا از فریادش کپ کرده بودم یهو برگشت سمتم و انگشت اشارشو به نشونه تهدید تکون داد
- تا اخر این بازی لعنتی میمونی و ازین خونه خارج نمیشی تحت هیچ شرایطی به هیچ وجه چه مامانم بود چه نبود واسه چهار تا حرفم زود قیافه نگیر حرف زدی پاشم وایسا عین بچه ها قهر نکن گرفتی مطلبو !؟؟؟
هیچی نگفتم انگار زبونشو نمیفهمیدم یه حالت گنگ داشتم خیلی واسم عجیب بود انگار از سکوت من جری تر شد و اومد جلو تقریبا تو صورتم داد زد
- لال شدی ؟؟ تو که داشتی مارو میخوردی ..
فاصلمون بازم کم شده بود چند تا حس باهم دا شتم: ترس، ع، صبانیت، خجالت، تعجب!!!
فقط تونستم سرمو تکون بدم اصلا دلم نمیخواست به دست این روانی بمیرم انگار منتظر همین حرکت از من بود که یه نفس عمیق از حرص کشید
۲.۳k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.