Black rose part 74
کوک: رزی تو.. دیشب با کسی خوابیدی؟!
متوجه رد نگاهای من شد و سریع ازجاش بلند شد و بهم توپید
رزی: بسه جونگکوک، به تو مربوط نیست که من کجام و با کیام
نه به تو مربوطه نه جنی و نه حتی روبرتو
کوک: رزی
داد زد
رزی:خسته شدم ازتون،همیشه جوری رفتار میکنید که انگار من یه بچم
من میتونم از پس خودم بربیام دارین زندگیمو خراب میکنین
صدامو بالا بردم،
کوک: رزی بس کن تو به اندازه کافی آزادی داری
چرا جوری رفتار میکنی که انگار دستو پاتو بستن...
دستشو روی پیشونیش گذاشت و ماساژ داد آروم و گرفته جواب داد،
رزی: خفه شو فقط
خواست بره که دستشو گرفتم و مانع شدم ،با صدای نسبتاً بلندی غُریدم
کوک: فقط بگو که دیشبو تا صبح زیر کدوم عوض بودی؟
زد زیر خنده، خنده هاش حرص بود، دست آزادشو بالا
آورد و با انگشت محکم کوبید توی پیشونیم
رزی: پس بگو دردت چیه جعون
پوزخندش بیشتر شد،
رزی :نکنه فکر کردی یه شبو باهم خوابیدیم خبریه؟
چشمام تا سر حد مرگ باز شد ،خواستم چیزی بگم که پرید وسط و
دستشو از دستم بیرون کشید
رزی: اولآ که اون قضیه مال سه سال پیشه دومن که نه عمو
از این خبرا نیست ،من همون موقع بهت گفتم
کارامونو میزارم پایه مستی، پسره احمق ،نکنه فکر کردی که عاشقت بودم؟
حرفشاش بیشتر از حد داشت آزارم میداد،
دستمو بالا بردم که یه دونه بخوابونم توی گوشش
اما با نگاهی تهدید وار زل زد توی چشمام
کوک :هیچ کس تا به حال جرعت نکرده دست روی رزی بلند کنه
دستمو عقب بردم و توی موهام کشیدم و از شدت حرص چنگ زدم
کوک: اگه دوبار میزدن توی دهنت اینطوری هار نمیشدی
پوزخندی زدم و سعی کردم تا میتونم ازش دورشم
توی عمرم اینقدر حرص نخوده بودم، دختره احمق فکر میکرد که عاشقش شدم
زیر لب غر زدم،
کوک: من غلط بکنم عاشق کصخلی مثل تو بشم
* * * *
جونگکوک :
یک هفته ای از دعوای منو رزی میگذشت.
تا میتونستیم از همدیگه دوری میکردیم ولی من زیر زیرکی
تک تک کاراشو زیر نظر میگرفتم
توی این هفته مطمئن شده بودم اونی که رزی تا دیر و وقت باهاش
قرار میزاره همون پارک جیمینه که ظاهراً از خیلی وقت پیش همو میشناختن
وقتی رزی رو تعقیب میکردم اونو از دور دیدم
به سرو وضعش میخورد پولدار باشه
ظاهرش نمیخورد آدم بدی باشه ولی خوب از روی ظاهر نمیشد چیزی رو قضاوت کرد
یواشکی از دور ازش عکس گرفتم که به روبرتو نشون بدم
از نظر خودم تنها چیزی که بیش از حد مشکوک به نظر میرسد
لالیسا بود، رفتارش آدمو به شک مینداخت
همیشه به طور مرموزی به تمام مکالمه
های ما گوش میداد
بدون اینکه کلمه ای خودش حرف بزنه
اصلا احساس خوبی نسبت بهش نداشتم
سری تکون دادم و از افکارم بیرون آومدم.
بلافاصله گوشی رو برداشتم و با روبرتو تماس گرفتم
https://wisgoon.com/p/OGL698WF4A/
بزن روی لینک پارت ۷۵ هستش
متوجه رد نگاهای من شد و سریع ازجاش بلند شد و بهم توپید
رزی: بسه جونگکوک، به تو مربوط نیست که من کجام و با کیام
نه به تو مربوطه نه جنی و نه حتی روبرتو
کوک: رزی
داد زد
رزی:خسته شدم ازتون،همیشه جوری رفتار میکنید که انگار من یه بچم
من میتونم از پس خودم بربیام دارین زندگیمو خراب میکنین
صدامو بالا بردم،
کوک: رزی بس کن تو به اندازه کافی آزادی داری
چرا جوری رفتار میکنی که انگار دستو پاتو بستن...
دستشو روی پیشونیش گذاشت و ماساژ داد آروم و گرفته جواب داد،
رزی: خفه شو فقط
خواست بره که دستشو گرفتم و مانع شدم ،با صدای نسبتاً بلندی غُریدم
کوک: فقط بگو که دیشبو تا صبح زیر کدوم عوض بودی؟
زد زیر خنده، خنده هاش حرص بود، دست آزادشو بالا
آورد و با انگشت محکم کوبید توی پیشونیم
رزی: پس بگو دردت چیه جعون
پوزخندش بیشتر شد،
رزی :نکنه فکر کردی یه شبو باهم خوابیدیم خبریه؟
چشمام تا سر حد مرگ باز شد ،خواستم چیزی بگم که پرید وسط و
دستشو از دستم بیرون کشید
رزی: اولآ که اون قضیه مال سه سال پیشه دومن که نه عمو
از این خبرا نیست ،من همون موقع بهت گفتم
کارامونو میزارم پایه مستی، پسره احمق ،نکنه فکر کردی که عاشقت بودم؟
حرفشاش بیشتر از حد داشت آزارم میداد،
دستمو بالا بردم که یه دونه بخوابونم توی گوشش
اما با نگاهی تهدید وار زل زد توی چشمام
کوک :هیچ کس تا به حال جرعت نکرده دست روی رزی بلند کنه
دستمو عقب بردم و توی موهام کشیدم و از شدت حرص چنگ زدم
کوک: اگه دوبار میزدن توی دهنت اینطوری هار نمیشدی
پوزخندی زدم و سعی کردم تا میتونم ازش دورشم
توی عمرم اینقدر حرص نخوده بودم، دختره احمق فکر میکرد که عاشقش شدم
زیر لب غر زدم،
کوک: من غلط بکنم عاشق کصخلی مثل تو بشم
* * * *
جونگکوک :
یک هفته ای از دعوای منو رزی میگذشت.
تا میتونستیم از همدیگه دوری میکردیم ولی من زیر زیرکی
تک تک کاراشو زیر نظر میگرفتم
توی این هفته مطمئن شده بودم اونی که رزی تا دیر و وقت باهاش
قرار میزاره همون پارک جیمینه که ظاهراً از خیلی وقت پیش همو میشناختن
وقتی رزی رو تعقیب میکردم اونو از دور دیدم
به سرو وضعش میخورد پولدار باشه
ظاهرش نمیخورد آدم بدی باشه ولی خوب از روی ظاهر نمیشد چیزی رو قضاوت کرد
یواشکی از دور ازش عکس گرفتم که به روبرتو نشون بدم
از نظر خودم تنها چیزی که بیش از حد مشکوک به نظر میرسد
لالیسا بود، رفتارش آدمو به شک مینداخت
همیشه به طور مرموزی به تمام مکالمه
های ما گوش میداد
بدون اینکه کلمه ای خودش حرف بزنه
اصلا احساس خوبی نسبت بهش نداشتم
سری تکون دادم و از افکارم بیرون آومدم.
بلافاصله گوشی رو برداشتم و با روبرتو تماس گرفتم
https://wisgoon.com/p/OGL698WF4A/
بزن روی لینک پارت ۷۵ هستش
۶.۵k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.