پارت ۲۱ عشق اجباری
پارت ۲۱ عشق اجباری
به هر بدبختی بود در رو باز کردم و...
به همین راحتی توی بغلش قرار گرفته بودم.
رامون:آهای احمق دیوونه نمیگی سکته میکنم تا الان کجا بودی ها؟
+مممم...من....
_تو چی؟
+خب...
مریم:آم آقای رامون
رامون:نگو که تمام این مدت پیش شما بوده.
+ام...
_هههه...مهم نیست فقط برو.
مریم:چشم☹
با چشمای پر از نگرانی و خشم بهم نگاه میکرد.
نمیدونستم باید چی بگم تا اینکه لبای گرمش دوباری لبام رو در آغوش گرفت.
مونده بودم، این پسره فازش چیه😐
همون موقع گفت: آماندا لطفا دیگه اینجوری نگرانم نکن.
+ها...با...باشه
_ممنونم آماندا
بعد از اینکه شام رو خوردیم هر کسی رفت تا بخوابه، منم مثل همیشه رفتم و بعد از یکم چرخیدن تو یوتیوب چشمام سنگین شد.
داشت خوابم میبرد که یه دفعه به شدت تشنم شد برای همین رفتم پاین و بعد از خوردن یه لیوان آب خواستم برگردم که به دفعه یه نفر دستش رو گذاشت رو شونم. به قدری ترسیدم که خواستم یه جیغ بلند بکشم ولی دستش رو گذاشت رو دهنم تا نتونم جیغ بزنم.
چهرش تو تاریکی معلوم نبود تا اینکه اومد توی نور و...
خب اینم از پارت جدید تا پارت بعد بای😋👋
به هر بدبختی بود در رو باز کردم و...
به همین راحتی توی بغلش قرار گرفته بودم.
رامون:آهای احمق دیوونه نمیگی سکته میکنم تا الان کجا بودی ها؟
+مممم...من....
_تو چی؟
+خب...
مریم:آم آقای رامون
رامون:نگو که تمام این مدت پیش شما بوده.
+ام...
_هههه...مهم نیست فقط برو.
مریم:چشم☹
با چشمای پر از نگرانی و خشم بهم نگاه میکرد.
نمیدونستم باید چی بگم تا اینکه لبای گرمش دوباری لبام رو در آغوش گرفت.
مونده بودم، این پسره فازش چیه😐
همون موقع گفت: آماندا لطفا دیگه اینجوری نگرانم نکن.
+ها...با...باشه
_ممنونم آماندا
بعد از اینکه شام رو خوردیم هر کسی رفت تا بخوابه، منم مثل همیشه رفتم و بعد از یکم چرخیدن تو یوتیوب چشمام سنگین شد.
داشت خوابم میبرد که یه دفعه به شدت تشنم شد برای همین رفتم پاین و بعد از خوردن یه لیوان آب خواستم برگردم که به دفعه یه نفر دستش رو گذاشت رو شونم. به قدری ترسیدم که خواستم یه جیغ بلند بکشم ولی دستش رو گذاشت رو دهنم تا نتونم جیغ بزنم.
چهرش تو تاریکی معلوم نبود تا اینکه اومد توی نور و...
خب اینم از پارت جدید تا پارت بعد بای😋👋
۲.۲k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.