رئیس کیم خشن part 2
با سردرد بدی کم کم چشمامو باز کردم
کمی تار میدیدم
چند باری پلک زدم که درست شد
منشی رئیس کیم کنارم روی صندلی نشسته بود
هوفی کشیدم و چشم غره ای رفتم
میمرد خودش بیاد؟
به آرومی از جام بلند شدم
سِرم رو از روی دستم کَندم
کیفمو از روی مبل برداشتم و از اتاق رفتم بیرون
سَرم یکمی گیج میرفت
اهمیتی ندادم و از بیمارستان خارج شدم
یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت شرکت
چند مین بعد بالاخره رسیدم
از ماشین پیاده شدم
وارد شرکت شدم
رفتم سمت اتاق رئیس کیم
اروم در زدم
+میتونم بیام؟
صدای دوییدن شنیدم
رئیس کیم با نگرانی در رو باز کرد
واریسیم کرد
_یااا تو اینجا چیکار میکنی هانن؟
باید تو بیمارستان میموندی
کمی سرمو انداختم پایین
+من حالم..
چشمام سیاهی رفت و حس کردم که افتادم توی بغل کسی..
چند ساعتی بعد-
با سرگیجه اروم چشمامو باز کردم و به اطراف نگاهی انداختم
چشمام چهارتا شد
اینجا دیگه کجاست. .
عمارته یا قصر؟
خواستم از جام بلند شم که دستی روی شونم حس کردم
به طرفش برگشتم
تند تند پلک زدم
_بالاخره بیدار شدی
+ر..رئیس..کیم؟
دستاشو گذاشت روی لبام
_هیسس حرف نزن، دنبالم بیا
متعجب دنبالش راه افتادم
که رسیدیم به اتاق کارش
لبخندی زد
_بیا تو سون هی
سری تکون دادم و وارد اتاقش شدم
+واو..خیلی زیباست
صورتشو نزدیکم کرد
کمی به طرف عقب خم شدم
_سون هی تو قراره از این به بعد اینجا بمونی
داد بلندی کشیدم که عصبی نگاهم کرد
زیر لب ببخشید کوتاهی گفتم
کمی اومد نزدیک و دستشو توی موهام فرو برد و نوازش کرد
_اشکالی نداره
+رئیس..
_تو این عمارت منو تهیونگ صدا می کنی سون هی
سری تکون دادم
+خ..خب ته..یونگ چرا باید اینجا بمونم؟
_چون که گرگینه ها بازم پیداشون شده
و هدف اونا تویی سون هی
چون جد تو کلا خون خوشمزه و وسوسه انگیزی داشتن، اما اینجا عمارت منه
کسی جرات نداره پاشو بذاره اینجا
توهم باید در امان بمونی
متعجب نگاهش کردم
_درک میکنم الان تو شکی اما عادت میکنی! مگه نه؟
با نیشخند نگاهم میکرد که..
ادامه دارد..!
کمی تار میدیدم
چند باری پلک زدم که درست شد
منشی رئیس کیم کنارم روی صندلی نشسته بود
هوفی کشیدم و چشم غره ای رفتم
میمرد خودش بیاد؟
به آرومی از جام بلند شدم
سِرم رو از روی دستم کَندم
کیفمو از روی مبل برداشتم و از اتاق رفتم بیرون
سَرم یکمی گیج میرفت
اهمیتی ندادم و از بیمارستان خارج شدم
یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت شرکت
چند مین بعد بالاخره رسیدم
از ماشین پیاده شدم
وارد شرکت شدم
رفتم سمت اتاق رئیس کیم
اروم در زدم
+میتونم بیام؟
صدای دوییدن شنیدم
رئیس کیم با نگرانی در رو باز کرد
واریسیم کرد
_یااا تو اینجا چیکار میکنی هانن؟
باید تو بیمارستان میموندی
کمی سرمو انداختم پایین
+من حالم..
چشمام سیاهی رفت و حس کردم که افتادم توی بغل کسی..
چند ساعتی بعد-
با سرگیجه اروم چشمامو باز کردم و به اطراف نگاهی انداختم
چشمام چهارتا شد
اینجا دیگه کجاست. .
عمارته یا قصر؟
خواستم از جام بلند شم که دستی روی شونم حس کردم
به طرفش برگشتم
تند تند پلک زدم
_بالاخره بیدار شدی
+ر..رئیس..کیم؟
دستاشو گذاشت روی لبام
_هیسس حرف نزن، دنبالم بیا
متعجب دنبالش راه افتادم
که رسیدیم به اتاق کارش
لبخندی زد
_بیا تو سون هی
سری تکون دادم و وارد اتاقش شدم
+واو..خیلی زیباست
صورتشو نزدیکم کرد
کمی به طرف عقب خم شدم
_سون هی تو قراره از این به بعد اینجا بمونی
داد بلندی کشیدم که عصبی نگاهم کرد
زیر لب ببخشید کوتاهی گفتم
کمی اومد نزدیک و دستشو توی موهام فرو برد و نوازش کرد
_اشکالی نداره
+رئیس..
_تو این عمارت منو تهیونگ صدا می کنی سون هی
سری تکون دادم
+خ..خب ته..یونگ چرا باید اینجا بمونم؟
_چون که گرگینه ها بازم پیداشون شده
و هدف اونا تویی سون هی
چون جد تو کلا خون خوشمزه و وسوسه انگیزی داشتن، اما اینجا عمارت منه
کسی جرات نداره پاشو بذاره اینجا
توهم باید در امان بمونی
متعجب نگاهش کردم
_درک میکنم الان تو شکی اما عادت میکنی! مگه نه؟
با نیشخند نگاهم میکرد که..
ادامه دارد..!
۳.۶k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.