𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 [جنایتکار]
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟓
همون لحظه گوشی ات زنگ خورد .......
ات: الو
جانگ کوک: نگران نباش این بچه پیش منه
ات: ج... جانگ کوک .... لطفا
جانگ کوک :نترس کاریش ندارم
ات:( دیگه تحمل نداشتم دیگه برام بس بود ...... زانو هام قوا نداشتن ..... رو زانو هام افتادم و بلافاصله تهیونگ بغلم کرد و گوشی رو از دستم گرفت......)
ته: جانگ کوک اگر یه تار مو از سر اون بچه کم بشه روییی رو از من میبینی که تا حالا ندیدی..........
کوک: بیا به آدرسی که برات میفرستم ات رو هم بیار.....
ته: الو الو
ات: چی گفت تهیونگ ترو خدا بگو حال بچه ام خوبه اون داشت تو تب میسخوت یه وقت چیزیش نشه (همه اینها رو با گریه گفتی)
ته :نترس نترس عزیزم چیزی نمیشه صدای پیامک گوشی تهیونگ توجه امون رو جلب
کرد
ته: آدرس فرستاده ......
ات:ب... بريم .... پاشو بریم دیگه
ته: تو نمیایی
ات: یعنی چی من نیام ...... تهیونگ پاشو بریم ترو خدا
ته :گفتم نمیایی .......
ات :پس خودم میرم
( از جام پاشدم که برم اما دستای تهیونگ مانع ام شد )
ته :میترسم
ات: من از نیومدنم میترسم
ته:( از ادرسی که جانگ کوک فرستاده بود واقعا تعجب کرده بودم .... این آدرس مال خونه مشترکمون توی دوران دانشگاه بود ... یعنی واقعا هنوز اونجا زندگی میکنه ........ از اومدن ات میترسیدم از اینکه چه اتفاقای شومی در انتظارمونه ........ از اینکه حال پسرم خوبه یا نه )
بعد از ۴۰ دقیقه رسیدیم
بعد از اینکه رسیدیم ات خیلی سریع و با عجله از ماشین پیاده شد و رفت سمت در و محکم می کوبید بهش رفتم جلو از پشت بغلش کردم
ته: چیزی نیست ..... اروم باش ...... قرار نیست اتفاقی بیوفته
قبل از اینکه در توسط خدمتکار نسبتا مسنی باز بشه .... پشت گوشش خیلی آروم زمزمه کردم ......
ته: بیشتر از هر چیز و هر کس دوست دارم
وقتی وارد عمارت شدیم جانگ کوک روی مبل توی حال نشسته بود . ........
جانگ کوک :خوش اومدین ..... البته که اینجا خونه تهیونگ هم محسوب میشه
ات: پسرم کجاست
جانگ کوک :ممنون منم خوبم
ات: بگو پسرم کجاست
جانگ کوک :جدی بودن اصلا بهت نمیاد
ته: بسههههه دیگه ..... خسته نشدی از بس درام بازی کردی
جانگ کوک :نه چون تازه اصل داستان داره شروع میشه ....... نمی خواین بشینین
ات: نه چون زیاد کار نداریم
جانگ کوک: راست میگی ..... بزار برم پسرمون رو بیارم
از جاش بلند شد و رفت سمت پله های طبقه بالا
𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝟐
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟓
همون لحظه گوشی ات زنگ خورد .......
ات: الو
جانگ کوک: نگران نباش این بچه پیش منه
ات: ج... جانگ کوک .... لطفا
جانگ کوک :نترس کاریش ندارم
ات:( دیگه تحمل نداشتم دیگه برام بس بود ...... زانو هام قوا نداشتن ..... رو زانو هام افتادم و بلافاصله تهیونگ بغلم کرد و گوشی رو از دستم گرفت......)
ته: جانگ کوک اگر یه تار مو از سر اون بچه کم بشه روییی رو از من میبینی که تا حالا ندیدی..........
کوک: بیا به آدرسی که برات میفرستم ات رو هم بیار.....
ته: الو الو
ات: چی گفت تهیونگ ترو خدا بگو حال بچه ام خوبه اون داشت تو تب میسخوت یه وقت چیزیش نشه (همه اینها رو با گریه گفتی)
ته :نترس نترس عزیزم چیزی نمیشه صدای پیامک گوشی تهیونگ توجه امون رو جلب
کرد
ته: آدرس فرستاده ......
ات:ب... بريم .... پاشو بریم دیگه
ته: تو نمیایی
ات: یعنی چی من نیام ...... تهیونگ پاشو بریم ترو خدا
ته :گفتم نمیایی .......
ات :پس خودم میرم
( از جام پاشدم که برم اما دستای تهیونگ مانع ام شد )
ته :میترسم
ات: من از نیومدنم میترسم
ته:( از ادرسی که جانگ کوک فرستاده بود واقعا تعجب کرده بودم .... این آدرس مال خونه مشترکمون توی دوران دانشگاه بود ... یعنی واقعا هنوز اونجا زندگی میکنه ........ از اومدن ات میترسیدم از اینکه چه اتفاقای شومی در انتظارمونه ........ از اینکه حال پسرم خوبه یا نه )
بعد از ۴۰ دقیقه رسیدیم
بعد از اینکه رسیدیم ات خیلی سریع و با عجله از ماشین پیاده شد و رفت سمت در و محکم می کوبید بهش رفتم جلو از پشت بغلش کردم
ته: چیزی نیست ..... اروم باش ...... قرار نیست اتفاقی بیوفته
قبل از اینکه در توسط خدمتکار نسبتا مسنی باز بشه .... پشت گوشش خیلی آروم زمزمه کردم ......
ته: بیشتر از هر چیز و هر کس دوست دارم
وقتی وارد عمارت شدیم جانگ کوک روی مبل توی حال نشسته بود . ........
جانگ کوک :خوش اومدین ..... البته که اینجا خونه تهیونگ هم محسوب میشه
ات: پسرم کجاست
جانگ کوک :ممنون منم خوبم
ات: بگو پسرم کجاست
جانگ کوک :جدی بودن اصلا بهت نمیاد
ته: بسههههه دیگه ..... خسته نشدی از بس درام بازی کردی
جانگ کوک :نه چون تازه اصل داستان داره شروع میشه ....... نمی خواین بشینین
ات: نه چون زیاد کار نداریم
جانگ کوک: راست میگی ..... بزار برم پسرمون رو بیارم
از جاش بلند شد و رفت سمت پله های طبقه بالا
۱۷.۱k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.